تغییر شخصیت!!
به نظر شما افزایش سن چقدر تو پختگی و تغییر یا بهبود شخصیت آدمها تاثیر داره؟!
یعنی شخصیت خودتون مثلا از ۱۵-۲۰ سالگی تا الان چقدر عوض شده؟ بیس شخصیتی منظورم هستا!
مثلا من نوجوانی مذهبی بودم ولی الان میشه گفت به هیچ چیزی معنوی باور ندارم! ولی خب مدل فکر کردنم همونه!! یعنی اون موقع هم هر چیزی رو نمی تونستم قبول کنم! فقط دانشم کمتر از الان بود! مرزهای اخلاقی هم که اصلا هیچ تغییری که واسم نکرده محکمتر هم شده.
یا همیشه یه دختر منطقی احساساتی بودم الانم همونم!! خب میزان زودرنجیم بچگی بیشتر بوده و خب به مرور زمان کمتر شده! و گرنه اساسش همونه!
یا مثلا همین میزان از درونگرایی و برونگرایی رو داشتم.
خلاصه از خودم مثال زدم که متوجه منظورم بشید.
حالا دوست دارم بدونم شما خودتون تجربه ای از انقلاب شخصیتی رو داشتید یا دیدید تو اطرافیانتون؟!
بعدا نوشت:
من الان بیشتر از ۱۰ سال هست که دارم تو این وبلاگ می نویسم و می دونم یه عده خواننده قدیمی هم لطف داشتن و این مدت همراهم بودن. اگر دوست دارید بگید به عنوان یه ناظر بیرونی شما تغییرات این سالهای من رو چطور دیدین؟ یعنی تغییرات اساسی بوده یا نرم؟!
سلام دوباره
ببخشید دیر جواب دادم
یکی از دلایل تغییر من مهاجرت بود من تو ایران دید خوبی به همجنسگرا ها نداشتم تاحدی که دوران دانشجویی تو خوابگاهی که همه شرایطش خوب بود نموندم چون شنیده بودم دو تا دختر همجسگرا تو اون خوابگاه بودن فقط یه چیزهایی شنیده بودم! ولی الان همکارهایی دارم که همجنسگرا هستن یا تغییر جنسیت دادن. حالا معتقدم اونها هم یه ادم هستن مثل من. این فقط یه مثال بود از تغییراتی که من داشتم
طلاق باعث شد من پیشرفت کنم اعتماد به نفسم بیشتر بشه مستقل بشم. بعد از طلاق من مجبور شدم خیلی کارها رو خودم انجام بدم و دیدم که می تونم و حس بهتری نسبت به خودم دارم. اصلا کار ساده ای نبود.
نه گفتن رو یاد گرفتم با خودم مهربون شدم و خودم رو بیشتر دوست دارم قبلا رفتار هایی با خودم داشتم که اگه بقیه اون جور با من رفتار می کردن من ناراحت می شدم ولی خودم رفتاری هزار بار بدتر با خودم داشتم. قبلا حتی از شکل و قیافه خودم بدم می اومد.
در مورد کتاب خوندن و اثرش رو آدمها باید بگم که کمتر کسی رو تو زندگیم دیدم که به اندازه همسر سابقم کتاب بخونه یا فیلم ببینه. ولی هیچ وقت تغییر نکرد و همون آدمی بود که روز اول من زندگیمو باهاش شروع کردم. می گفت کتاب می خونه و فیلم می بینه چون ازش لذت می بره. قصدم بدگویی از اون نیست چون شما نه منو می شناسی نه اون رو فقط در با توجه به اینکه نوشتی کتاب خوندن آدمها رو تغییر میده بهش اشاره کردم و باید بگم که ازدواج ما از اول غلط بود و من هم اشتباه هایی توی اون زندگی داشتم.
تصمیم هایی که الان برای زندگیم می گیرم با قبل خیلی تغییر کرده چون من تغییر کردم. گفتم که یکی از این تغییرات دوست داشتن خودم هست. تصمیمی که من می گیرم و کاری که انجام می دم باید حس بهتری به من بده و برای آینده من بهتر باشه و آسیبی به کسی نزنه الان من توی زندگی خودم مهم هستم قبلا من مهم نبودم فقط دیگران مهم بودن