غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

تغییر شخصیت!!‌

پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۵۱ ق.ظ

به نظر شما افزایش سن چقدر تو پختگی و تغییر یا بهبود شخصیت آدمها تاثیر داره؟!

 

یعنی شخصیت خودتون مثلا از ۱۵-۲۰ سالگی تا الان چقدر عوض شده؟ بیس شخصیتی منظورم هستا!

مثلا من نوجوانی مذهبی بودم ولی الان میشه گفت به هیچ چیزی معنوی باور ندارم! ولی خب مدل فکر کردنم همونه!! یعنی اون موقع هم هر چیزی رو نمی تونستم قبول کنم! فقط دانشم کمتر از الان بود! مرزهای اخلاقی هم که اصلا هیچ تغییری که واسم نکرده محکمتر هم شده. 

 

یا همیشه یه دختر منطقی احساساتی بودم الانم همونم!! خب میزان زودرنجیم بچگی بیشتر بوده و خب به مرور زمان کمتر شده! و گرنه اساسش همونه!

یا مثلا همین میزان از درونگرایی و برونگرایی رو داشتم.

 

خلاصه از خودم مثال زدم که متوجه منظورم بشید. 

حالا دوست دارم بدونم شما خودتون تجربه ای از انقلاب شخصیتی رو داشتید یا دیدید تو اطرافیانتون؟! 

 

بعدا نوشت:

من الان بیشتر از ۱۰ سال هست که دارم تو این وبلاگ می نویسم و می دونم یه عده خواننده قدیمی هم لطف داشتن و این مدت همراهم بودن. اگر دوست دارید بگید به عنوان یه ناظر بیرونی شما تغییرات این سالهای من رو چطور دیدین؟ یعنی تغییرات اساسی بوده یا نرم؟!

۰۲/۰۹/۲۳
صبا ..

نظرات  (۲۰)

سلام دوباره 

ببخشید دیر جواب دادم

یکی از دلایل تغییر من مهاجرت بود من تو ایران دید خوبی به همجنسگرا ها نداشتم تاحدی که دوران دانشجویی تو خوابگاهی که همه شرایطش خوب بود نموندم چون شنیده بودم دو تا دختر همجسگرا تو اون خوابگاه بودن فقط یه چیزهایی شنیده بودم! ولی الان همکارهایی دارم که همجنسگرا هستن یا تغییر جنسیت دادن. حالا معتقدم اونها هم یه ادم هستن مثل من. این فقط یه مثال بود از تغییراتی که من داشتم

طلاق باعث شد من پیشرفت کنم اعتماد به نفسم بیشتر بشه مستقل بشم. بعد از طلاق من مجبور شدم خیلی کارها رو خودم انجام بدم و دیدم که می تونم و حس بهتری نسبت به خودم دارم. اصلا کار ساده ای نبود. 

نه گفتن رو یاد گرفتم با خودم مهربون شدم و خودم رو بیشتر دوست دارم قبلا رفتار هایی با خودم داشتم که اگه بقیه اون جور با من رفتار می کردن من ناراحت می شدم ولی خودم رفتاری هزار بار بدتر با خودم داشتم. قبلا حتی از شکل و قیافه خودم بدم می اومد. 

در مورد کتاب خوندن و اثرش رو آدمها باید بگم که کمتر کسی رو تو زندگیم دیدم که به اندازه همسر سابقم کتاب بخونه یا فیلم ببینه. ولی هیچ وقت تغییر نکرد و همون آدمی بود که روز اول من زندگیمو باهاش شروع کردم. می گفت کتاب می خونه و فیلم می بینه چون ازش لذت می بره. قصدم بدگویی از اون نیست چون شما نه منو می شناسی نه اون رو فقط در با توجه به اینکه نوشتی کتاب خوندن آدمها رو تغییر میده بهش اشاره کردم و باید بگم که ازدواج ما از اول غلط بود و من هم اشتباه هایی توی اون زندگی داشتم.

تصمیم هایی که الان برای زندگیم می گیرم با قبل خیلی تغییر کرده چون من تغییر کردم. گفتم که یکی از این تغییرات دوست داشتن خودم هست. تصمیمی که من می گیرم و کاری که انجام می دم باید حس بهتری به من بده و برای آینده من بهتر باشه و آسیبی به کسی نزنه الان من توی زندگی خودم مهم هستم قبلا من مهم نبودم فقط دیگران مهم بودن

 

پاسخ:
سلام سارا جان

خواهش میکنم عزیزم.

مرسی از جواب کاملی که به سوالم دادی. 

چقدر خوب که همه رو هم با مصداق گفتی. 

خوشحالم که الان از تغییراتت راضی هستی و حس بهتری نسبت به خودت داری. 

بخاطر این همه تلاش و جسارتی که برای این تغییرات به خرج دادی بهت تبریک میگم. برات روزهای بهتری رو آرزو میکنم. 

من در مورد خودم نظرم اینه که بعد از مهاجرتم دیدگاهم عوض شد و این کاملا طبیعی است بالاخره محیط تاثیر زیادی در فکر و رفتار داره. 

الان من همون آدم مذهبی قبلی هستم یعنی قبلا دوآتیشه نبودم و الان هم نیستم ولی مذهب برام آرامش بخش بوده و الانم هست. 

قبل از دور شدن از دوستان و فامیل من اهل جنب و جوش و شلوع کاری نبودم ولی وقتی برگشتم ایران از هر فرصتی برای جمع کردن و در جنع بودن استفاده می کنم چون به نظرم عمر محدوده.

در مورد شما با توجه به سابقه خوندن وبلاگتون فکر می کنم قبلا احساساتی تر بودین و الان درجه اش کمتر شده

پاسخ:
خب مهاجرت دید آدم رو وسیع میکنه و کمک میکنه که آدم از زوایای متفاوتی به دنیا نگاه کنه.

چه خوب که از جمع کردن و تو جمع بودن لذت می بری. 


احساساتی؟ شاید بتونم بگم قبلا شکننده تر بودم الان یه ذره محکم شدم که خب نتیجه افزایش سن و تجربیات و ... هست. 

سلام صبای عزیز. سال نوی میلادی  مبارک

من الان حدود ۴۸ سال سن دارم. تو ایران دانشگاه رفتم ازدواج کردم مهاجرت کردم طلاق گرفتم شغلهای مختلفی داشتم. من  خیلی تغییر کردم  از نظر باورهای مذهبی، فرهنگی، عادتهام، علایقم و  حتی عادت های غذایی کلا یه آدم دیگه شدم. اینو دوست هام که بعد از یه مدت زیادی منو دیدن و خانواده ام هم تایید کردن. اتفاق هایی که توی زندگی برای من پیش آمده  مثلا طلاق و مشاوره‌ هایی که با تراپیست هام داشتم کتاب‌های روانشناسی که خواندم شخصیت منو عوض کرده. یه جاهایی تو زندگی شکستم، له‌ شدم ولی تغییرات مثبت زیادی داشتم. اگه سوالی داری بپرس بتونم جواب میدم

در مورد خودت فکر میکنم از نظر باورهای مذهبی تغییر کردی

پاسخ:
سلام سارا جان.

ممنون عزیزم. سال نو بر شما هم مبارک باشه.

چقدر خوب که تغییرات مثبت زیادی داشتید.

نمیدونم سوال خاصی دارم یا نه!
ولی بیشتر انگار دنبال این هستم که تغییر محیط و ... مثل مهاجرت نمیتونه آدم رو تغییر بده ولی کتاب خوندن و خودشناسی و مشاوره گرفتن هست که میتونه مسیر رو تغییر بده! یعنی آدمها ناخودآگاه عوض نمیشن! اگر بخوان و واسش تلاش کنند هست که عوض میشن و گرنه خیلی ها هستند مهاجرت کردن و طلاق گرفتن و خیلی تجربه های دیگه داشتن ولی همونی هستند که بودن!
ولی خب مثلا واسم سواله کسی که مهربون نیست می تونه با همون خودشناسی و ... مهربون بشه؟! 
ویژگی های اخلاقی این جوری شاید بیشتر مدنظرم هست!

چون به هر حال منم تغییر کردم! بله باورهای مذهبی و به قول شما عادات غذایی و ... تغییر کرده ولی مثلا سبک دوستام همیشه یه مدله! تصمیم گیریهام یه مدله! اونا تغییر نکرده!
شما چی؟ تغییرات این مدلی داشتید؟ 

نوشته هاتون نسبت عمیق هست، ولی در کل اندیشه بسیاری از آدم‌ها وابسته به محیط سیاسی و فرهنگی هست که در اون زندگی می‌کنن. به نظرم از وقتی خارج نشین شدین کمی ملاحظه‌گر شدین. مایه تعجبم شد که در مورد کشت و کشتار مردم فلسطین خصوصا اینکه حدودا ۸۰۰۰ نفرشون کودک بودن مطلبی ننوشتین😐

پاسخ:
ملاحظه گر! شاید! نمی دونم واقعا؟!

بعد از جریان مهسا تمایلی ندارم در مورد وقایع روز بنویسم. بیشتر تمرکزم رو خودم و زندگیم هست و تاثیری کمی که میتونم رو بقیه بگذارم و تاثیر مثبتی که از بقیه بگیرم. 
۰۸ دی ۰۲ ، ۰۹:۱۸ همه چی عالیه

این سوالاتون رو روانشناسی می‌تونه تا حدی پاسخ بده : رفتار و شخصیت انسانها یک بخشی اش به دلیل ژن ها و ساختار آنهاست و یک بخشی به دلیل محیط هست ... اون بخش ژنتیک تقریبا ثابت هست ( چرامیگم تقریبا چون با یک سری تکنیک ها یا داروها میشه روی شیمی مغز اثر گذاشت )، اون بخش محیطی هم تا زمانی که کودک هستیم تحت تاثیر رفتارهای والدین مون هست و اگر. بخواهیم نگاه فرویدی داشته باشیم تا حدودی تثبیت میشه و عملا فیکس میشه در ما. اما خب شناخت درمان گرها نظریات جدیدی دارند و معتقدند انسانها قابل تغییر هستند وقتی ذهن و شناخت فکری انسانها دست خوش تغییر بشه ، به تبع اون تغییرات هم انجام میگیره ... برای ما دهه شصتی ها این تغییرات از این دست بوده 😁 ذهن ونگرش ما نسبت به اتفاقات تغییر کرده یه بخشی اش بواسطه سن بوده و یک سری بواسطه تغییرات محیطی مون بوده ... این افرادی که شما رو دنبال می کنند یک جورایی هم راستا ، هم فرکانس با شما در برخی نقاط هستند و همه به دنبال مفاهیم جدید از زندگی هستیم ....به شخصه پویایی شما برای من زیباست اینکه متوقف نشدید و خودتون رو آنالیز می کنید ... همین پرسش تون دقیقا شاهدی بر ماجراست... افرادی که یکسری پایه های فکری اون هم از بعد مذهبی شون رو کوبیدن از نو ساختن بیشتر به دنبال معنا هستند و اتفاقا نگاه عمیق تری بر محیط دارند .

پاسخ:
اول مرسی از کامنت جامعت عزیزم.

یه سوال: شما تحصیلات روانشناسی دارید؟

دقیقا من هم تاثیر ژنتیک رو بیشتر از هر چیزی می بینم.

ولی خب نمیخوام هم تسلیم این نظریه باشم که ما تا یه حدی تغییر ناپذیریم!!

دقیقا درسته کسی که از ۱۰ سال پیش منو میخونه هم به اندازه من کمی بیشتر و کمتر تغییر کرده حتما!

لطف داری دوست گلم. هنوزم دوست دارم تغییر مثبت بیشتری داشته باشم.

البته من از اول زندگیم که نگاه میکنم دنبال اون عمق بودم. الان نمیگم عمیقم! ولی این رها بودنم حس خوبی بهم میده. 
۰۵ دی ۰۲ ، ۰۰:۲۸ سارا رحیمی

بیس شخصیتی همونه عزیزم خیلی کم پیش میاد اون انقلاب فرهنگی 

ولی خب صد در صد کمرنگ و پررنگ میشه

پاسخ:
درسته دوست عزیز.

به قول شما کم پیش میاد. 
۰۴ دی ۰۲ ، ۲۰:۵۸ زندگی به سبک ام اس

در مورد خودم، به نظرم تغییرات بنیادی نداشتم. یه چیزهایی تغییر کرده، مثلا قبلا ساده تر به آدم ها اعتماد میکردم، الان خیلی سخت، به ندرت، که اونم حاصل تجربه است.

در مورد شما، هم تغییر اساسی حس نکردم.

پاسخ:
تغییرات اون جوری خوبه و دقیقا حاصل تجربه!

مرسی از کامنتت عزیزم. 

من یکبار از اول تا آخر آرشیو وبلاگتون رو خونده بودم...و الان هم خواننده نوشته‌هاتون هستم همچنان...

مدل چند سال قبلتون برام فوق‌العاده دوست‌داشتنی بود...اون ارتباط صمیمی و خالص با خدا...شب‌های قدرتون...ماه رمضان‌ها و زاویه‌ی دیدی که به بندگی داشتید...نوع نگاهتون به زندگی...یقینتون به اینکه ابد در پیش داریم...

 

هنوز هم دوستتون دارم و همیشه برای عاقبت‌بخیری تون دعا می‌کنم...

پاسخ:
سلام 

ممنونم که برام نوشتید.

خودم هم اون موقع های خودم رو دوست داشتم و تجربه شیرینی از دینداری داشتم ولی خب از یه جایی به بعد تجربیات شیرینم بی طعم شدن اساسی و بعدترها شد فقط احساس گناه! 

الان نه اینکه آدم متریالیستی شده باشم ولی خب حس آزادی و رهایی شیرینی دارم و این رهایی بهم وسعت داده.

منم برای شما آرزوی سلامتی و شادی و عاقبت بخیری دارم. 

خب من ذهنم خیلی پراکنده هست و این سوال تو هم خودش یه پست مفصل میشه جوابش :) وای گفتم شروع کنم به نوشتن انشالله چیز خوبی ازش دربیاد:)

خب ببین صبا جان من در مورد خودم فکر میکنم خیل یتغییر کردم و این تغییر اتفاقا در زمینه هایی بوده که خودم دلم میخواسته عوض بشم، مثلا در مورد مذهب نه واقعا من هیچ وقت آدم دو آتیشه ای نبوده ام روی یه خط معمولی بودم که خب اون هم ناشی از خانواده و محیز بوده ولی خب مثلا سالی یکبار شب قدر حتما مراسم قرآن سرگرفتن را میرفتم بعدش شد یکشب در خانه بیشتر بیدار ماندن و الان که برام هیچ فرقی با شبهای دیگه نداره، خب واقعا نمیشه گفت من تغییری نکردم و شخصیتم همونه. به هرحال یکسری نمودهای بیرونی رفتارم اساسا عوض شده اما در مورد درونیات شخصیتی هم بله به شدت عوض شده ام، اتفاقا بنظرم این تغییرات ناشی از خوندن کتاب، خوندن وبلاگ و داشتن دوستهایی هست که بمرور تو همین فضاها پیدا کرده ام. حالا مثلا تو مثال زدی از تیپ شخصیتی تفکر نقادانه داشتن، خب بله تو این موارد چندان عوض نشدم و فکر میکنم این چیزها اتفاقا تو آدم چندان قابل تغییر نیست مثل اینکه آدمی از بچگی استعداد نقاشی داشته باشه خب بنظرم بعیده این آدم یهو تو سی سالگی بگه عوض شدم و این استعداد را ندارم و یا حتی برعکس، میخوام بگم تفکر نقادانه داشتن تا مقدار زیادی اکتسابی نیست و یه خصلت و یا ویژگی ذاتی هست. اما مثلا اینکه در عصبانیت چه رفتاری داشته باشیم که میشه نِمود بیرونی اخلاقیاتمون میتونه بمرور و آگاهانه عوض بشه. من شخصا درمورد خیلی از چیزها نظراتم و دیدگاهم و مدل فکری و زندگی ام عوض شده، اما خب یه تیپ شخصیتی داشتم که خیلی ثابت مونده، مثلا از نظر فامیل من همیشه ادمی بودم که درس خون بوده ام و هنوز هم همه من را بعنوان مصداق زگهواره تا گور دانش بجوی میشناسند :)) از نظر مذهبی تو یه طیف متوسط بوده ام و هیچ وقت تندرو نبوده ام، الان هم حتی که روسری ام را تو همه ی جمع های فامیلی و هر نوع مراسمی برداشته ام باز هم کسی فکر نمیکنه مدل مذهبی ام عوض شده و صرفا میدونند یه حرکت مدنی هست، میبینی میخوام بگم در عین حال که خودم میدونم خیلی عوض شده ام و اتفاقا این تغییرات بنیادین هم بوده ولی از نظر بیرونی و دیدگاه اطرافیانم حرکت انفجاری نبوده :) حداقل خودم اینطوری فکر میکنم :) 

یه چیز دیگه هم بگم، بنظرم بخش بزرگی از تغییرات آدمها ناشی از شرایط اقتصادی اونها هست، عموما تغییرات اساسی در سطح اقتصادی باعث تغییرات رفتاری چشمگیری میشه. 

بنظرم تو هم تغییر داشتی، در بیان نظراتت قاطع تر و محکم تر شدی و کمتر ملاحظه ی حال اطرافیانت را در بیان نظر مخالف میکنی و بیشتر تمایل پیدا کردی خودت را راحتتر بیان کنی. اما خب بله این نمود رفتاری ناشی از همون مدل تیپ شخصیتی خودتت هست که بمرور تو بستر جدید راحتتر و پررنگتر خودش را نشون داده.

امیدوارم گیج کننده نباشه نوشته هام :)

 

پاسخ:
فکر کنم این سومین باری هست که میام جواب این کامنت رو بنویسم! امیدوارم تکمیل بشه!!

اول مرسی که اینقدر مبسوط نوشتی عزیزم!

کامنتت باعث شد بیشتر فکر کنم. 
شاید تغییرات شخصیتی رو بشه با دو دسته تقسیم کرد: ۱) درونیات ۲)نمودهای بیرونی به قول تو!

مثلا تغییرات عقیدتی و مذهبی من میشه گفت نمود بیرونی چندانی نداشته! یعنی اگر مثلا کسی ده سال پیش من رو می شناخته و هیچی در مورد اعتقادات  من نمی دونسته الانم نمی تپنه بفهمه من از نظر اعتقادی ۱۸۰ درجه تغییر کردم. چون تمام اون تغییرات فردی و درونی بوده!

با اینکه بخشی از تغییرات بخاطر تغییرات اقتصادی هست هم موافقم ولی مثلا کسی بخاطر پولدار شدن یهو بخشنده شده آیا؟ یا مهربون شده؟ من متاسفانه بیشتر تغییرات منفی دیدم! تازه به دوران رسیدگی و غرور و تکبر😔 

البته کامنت تو باعث شد من به یه چیز دیگه هم فکر کنم! همونطور که من بتدریج و با شیب یواش تغییر کردم و‌ می کنم و‌تغغیرات به نظر خودم‌ بنیادی نبوده!! آدمهای دیگه هم همزمان با یه شیب ملایم تغغیر کردن! 
مثلا شاید من اگر ثابت می بودم و میخواستم نظر بدم الان شاید خیلی تغییرات میشد بنیادی!!


جالب بود دیدگاهت در مورد تغییر من🙂 چون من قبلا خیلی بی پرواتر نظر می دادم الان تازه کمتر نظر مخالفم رو محکم بیان میکنم اما احتمالا تو بر اساس کامنت هام تو فضای وبلاگ میگی، بله من  قبلا مثلا ۱۰۰ تا وبلاگ میخوندم ولی کلا شاید تو ۵ تاش کامنتی از من دیده میشد ولی الان اگر وبلاگی بخونم و‌حس کنم نظرم ممکنه دردی از نویسنده دوا کنه حتما کامنت می گذارم! چه نظرم موافق باشه و‌چه مخالف! چیزی که برام مهمه نشون دادن زاویه متفاوت از قضیه به اون فرد هست!


سلام صبا جون، من در مورد موضوعی که گفتی یه سری نظر دارم که شاید بقیه موافق نباشند و فقط نظر منه بنابر تجربیاتم. به نظر من یه سری اخلاقیات در شخصیت ما کاملا جنبه ژنتیکی و ارثی داره و برای همینه که یک سری از تمدنها مثل چینی ها اعتقاد دارند که 7 سالگی هرچی هستی 70 سالگی هم هستی و من اینرو بطور کامل تجربه کردم. ولی از نزدیکان خودم حتی در اقوام درجه اول خودم میشناسم افرادی رو که کاملا تغییر کردند و مثلاً قبلا از اونور پشت بوم دینداری افتاده بودن الان از اینور زندگی بی بندو باری، ولی چیزی که من در مورد این افراد اعتقاد دارم اینه که شخصیت این افراد نیست که تغییر کرده، اینها کلا آدمهای حزب باد و تحت تاثیر محیط بودن حالا یه زمانی اونجوری یه زمانی اینوری. از نزدیکترین افراد زندگیم دختری هست که یه زمانی جو فیلم کره ای گرفته بود، یه زمانی عاشق دواتیشه بازیگران هندی شد و تاجایی درهرکدوم پیش می‌رفت که مثلاً لباس هندی میپوشید و دنبال شوهر هندی بودایی بود، در آخر الان چادر میپوشه با روبنده و زن روحانی در قم شده و البته به نظر من این آدم تغییر نکرده، ویژگی اصلی این آدم دنبال جلب توجه بودن و جلوگیری هست که از اول عمرش داشته و خواهد داشت، بسته به شرایط محیط تغییر می‌کنه. در مورد خودم میتونم بگم تغییرات شخصیتی خیلی بزرگی نداشتم همون‌طور که در مورد خودت گفتی همیشه توی همین مسیر حرکت کردم. از لحاظ اعتقادی شاید منطقی تر شدم که شاید بخاطر بالارفتن سن هست . مثلاً من همیشه حس خوبی که در مکانهای زیارتی داشتم بخاطر این بود که کاملا وجودم تحت تأثیر انرژی اون مکان قرار می‌گرفت و حتی اینجا هم همون حس رو وقتی دلم میگیره با رفتن به کلیسا در تنهایی با خدا حرف زدن دارم. البته شاید از لحاظ روحی تغییرات زیادی بعد از بودن در بیمارستان با افرادی که دچار سرطان بودن، فوت مادرم و مهاجرت پیدا کردم که بحثش مفصله و به نظرم این اتفاقات مثل یه بمب توی زندگی آدم منفجر میشه و می‌تونه واقعا یه آدم رو کاملا متلاشی کنه و چیزی که بعد از انفجار از آدم باقی می مونه می‌تونه کاملا متفاوت باشه، ولی به نظرم شخصیتم تغییر خاصی  نداشته، الان هم با وجود نبودن خیلی از محدودیت‌ها هنوز همون آدم ایرانم. 

در مورد خودت هم عزیزم در این سالهای که من خوندمت به نظرم تغییر شخصیتی که بگیم کلا زیر و رو شدی نداشتی، همیشه توی یه مسیر خاصی حرکت کردی ولی به نظرم می یاد انگار توی این سالها مثل یه کشتی توی اقیانوس درحال حرکت و بالا و پایین روی موج‌ها بودی، ولی این چند ماه اخیر انگار به ساحل رسیدی و آرامش به زندگیت اضافه شده. چیزی که من حس میکنم اینه که تغییر اساسی نداشتی ولی ارامش، اعتماد به نفس و قوی بودن به میزان زیادی به شخصیتت اضافه شده که البته فقط چیزی هست که من از مطالبت برداشت کردم. 

ببخشید طولانی شد عزیزم. 

پاسخ:
سلام عزیزدلم.

مرسی رهای گلم از اینکه نظرت رو گفتی. منم کاملا باهات موافقم! 

به نظر منم هر چی ۷ سالگی هستی ۷۰ سالگی هم هستی. واسه همین گفتم بیام از شماها بپرسم شاید تجربه متفاوتی داشته باشید. 

در مورد دینداری و مذهبی بودن یا نبودن که ۱۰۰٪ باهات موافقم! بعضیا کلا شبیه آفتاب پرست هستند تو هر محیطی قرارشون بدی رنگ همون محیط میشن! :)) 

یادمه یه زمانی واسه من مهم بود که کیس ازدواجم دیندار باشه. بعدها متوجه شدم من برام مهمه طرفم اهل تفکر باشه و با اخلاق! از خیلی از اون دیندارها سوال که می پرسیدم جوابی براش نداشتند! تا حالا اصلا به ذهنشون خطور نکرده بود که چرا یه مدل دیگه نه!! و خب این واسه من خط قرمز بود!!

منم انرژی مکان های مذهبی رو دوست دارم. و البته از دید من بخاطر معنویت اون فضا نیست. آدمها در اوج تضرع و خشوع وارد اون مکان میشن. وقتی این همه انرژی مثبت سالیان دراز وارد یه مکان بشه قطعا بی تاثیر نخواهد بود.

بعد از تجربه بیمارستان و ... فکر کنم آدمها تو یه سری مسایل اتفاقا آسونگیر میشن. چون حس میکنند دنیا ارزش خیلی چیزها رو نداره. 

در مورد من هم درسته عزیزم. وقتی به یه نقطه ثبات برسی و نگران هر لحظه ت نباشی خیلی چیزها تغییر میکنه.

مرسی رهای عزیزم که نوشتی. خوشحال شدم از تجربیات استفاده کردم. 
۲۷ آذر ۰۲ ، ۱۳:۵۳ ربولی حسن کور

من فقط تونستم از خساستم کم کنم!

پاسخ:
این یه تغییر خیلی بزرگ محسوب میشه!
چون برداشت من از نوشته هاتون اینه که آدم دست و دلبازی هستید حداقل برای خودتون و خانواده تون.

صبا جون

در جواب سوالت میتونم بگم هر دو

 

پاسخ:
مرسی عزیزم از پاسخت.

من شاید نتونم بگم شخصیت ولی قطعا یه سری از صفت‌های فردی و اجتماعی که داشتم تو سال های اخیر برام خیلی تغییر کردن. به طور مشخص از زمانی که مهاجرت کردم. به نظرم خیلی بعید هم میاد کسی شخصیت یا دیدش به زندگی بعد از زندگی تو یه کشور دیگه تغییر نکرده باشه حداقل تو بعد اجتماعی شخصیت. حتی فیدبکی که آدم از اطرافیان میگیره به نوعی از تصور خودش در رابطه با شخصیتش تاثیر می‌ذاره و من فکر من می‌کنم این فیدبکدر جامعه اولیه با جامعه جدید می‌تونه متفاوت باشه. مثلا من از طرف دوستان دبیرستانم یه فرد به شدت منطقی و به دور از احساسات محسوب می‌شدم ، درحالیکه بعد از مهاجرت یه فرد به شدت رومانتیک شناخته می‌شم. حداقل از طرف کسی که بیشتر منو شناخته. حالا من موندم این تفاوت فرهنگیه که منو متفاوت جلوه میده یا من تغییر کردم؟ :) 

اما به هر حال اگر سوال در رابطه با ۱۵ سالگی تا الانم باشه من به طور واضح میتونم بگم که ازلحاظ شخصیتی از اون چیزی که بودم تغییر کردم.

در رابطه با مرزهای اخلاقی نمی‌دونم مشخصا منظورتون چیه ولی من میتونم بگم بر اساس ارزش های جامعه ای که در اون متولد شدم به طور قاطع ( خداروشکر)  از مرزهای اخلاقی رد شدم.

 

در رابطه با اعتقادات مذهبی ، من بسیار علاقه مندم تا ان‌شاءالله مجدد فرصت سفر به عربستان سعودی یا مشهد رو داشته باشم و ببینم اون احساس معنوی که پیش از این تغییرات در زندگیم رو داشتم ، باز هم پیدا می‌کنم یا نه. ان شاءالله اگر فرصتش پیش اومد و تجربه اش رو پیدا کردم و  شما هم دوست داشتید بدونید تجربه ام چی بوده میتونم  بیام بعدا بگم تو این زمینه تغییری کردم یا نه :) 

-----

در رابطه با سوال بعدا نوشت تون من فقط یک بخش کوچکی از شما رو دیدم که شما در وبلاگ‌تون با ما به اشتراک گذاشتید ؛ بر اساس اون شناختی که من از طریق وبلاگ‌تون از شما پیدا کردم نمی‌تونم بگم تغییری تو شخصیت شما احساس کردم با نه ؛ بذارین یه کم سخت ترش کنم!شما با توجه به کامنت‌هایی که از من گرفتید تو این مدت یا از من تو وبلاگ های دیگه دیدین به نظرتون تغییری از من به چشم تون اومده یا نه؟ :) خیلی خوشحال میشم نظرتون رو بهم بگید ؛)

پاسخ:
خب پس شما جزو کسانی بودین که تغییرات شخصیتی تون به چشم خودتون به نسبت زیاد هست.

خب البته شما تجربیات بسیار متفاوتی رو این سالها داشتید و اگر تغییر نمی کردین شاید یه جوری باید بررسی و پیگیری میشد :)))


دوست دارم اتفاقا از احساستون در مواجه با مکان های مذهبی بدونم. چون واسه خودم هم سوال هست که الان چه حسی خواهم داشت در چنین مکان هایی!!

خب برادر من! من هیچی از زندگی شما نمی دونم! از نظر من شما یه جوان مودب و کوشا بودید تو این سالها! الان هم همون هستید. یعنی من فقط در این حد شناخت دارم. 

برای من زمان میبره تا بخوام جواب سوالت رو بدم ، الان نمیتونم واقعا تمرکز کنم . اینقدر این مدت مغزم تحت فشارهای زیادی بوده که واقعا حس میکنم از فکر کردن به یه مسائلی عاجز شده و نگرانم میکنه . یعنی چیزی که قبلا ۵۰ درصد ازم تمرکز و انرژی می‌گرفت الان باید ۸۰ درصد به بالا براش وقت و انرژی خرج کنم . 

ولی بعد مدتها چندتا وبلاگ خوندم و گفتم بات کمی حرف بزنم همین جا عزیزم 

پاسخ:
عزیزدلم. 
مرسی که واسم کامنت گذاشتی.

فشار زیادی روت بوده این چند مدت و کم کم قدرتت بازیابی میشه ساره توانمند و قوی. 

۲۵ آذر ۰۲ ، ۱۹:۲۴ ربولی حسن کور

سلام 

به نظر من تغییر شخصیتی بستگی به تجربیاتی داره که برای آدم پیش میاد نه فقط چرخیدن دور خورشید و بالارفتن سن.

من خودم توی شهر خودمون دانشگاه رفتم و همیشه به پدر و مادرم وابسته بودم. سربازی را هم معاف شدم. و درواقع زمانی تونستم خودمو از اون وابستگی جدا کنم و تاحدودی "مرد" بشم که برای طرح به یک روستای کوچیک و دورافتاده رفتم و ناچار شدم روی پاهای خودم بایستم. واقعا اونجا بود که با اینکه خودم سربازی نرفتم فهمیدم چرا میگن سربازی آدمو مرد میکنه! چون توی اون دوران که بیشتر مردم از اول تا آخر عمرشون توی شهر یا روستای خودشون بودند و با افراد محدودی برخورد داشتند سربازی تنها زمان جدا شدن از محیط قبلی و برخورد با افراد جدید و کسب تجربیات جدید بود.

بعد هم به تدریج با اتفاقاتی که برام افتاد از کسی که توی دوران راهنمایی سر صف مدرسه قرآن میخوند و توی دوران دبیرستان توی مسابقات نهج البلاغه رتبه آورد کم کم تبدیل شدم به کسی که به متافیزیک اعتقاد چندانی نداره!

طبیعتا شما که با سن کمتر از من تجربیات خیلی زیادتر از من داشتین مثل مهاجرت و برخورد با فرهنگی کاملا متفاوت و ... طبیعیه که خیلی پخته تر شده باشید.

پاسخ:
سلام.

خیلی جای تامل داشت نظرتون و خب درسته تجربیات زندگی تاثیرات مهمی داره. در حین اینکه با نظرتون موافقم ولی یه عده هم هستند از شهر خودشون هیچ جایی نرفتن و مثلا ته تهش شاید مرکز استان شون رو دیده باشند ولی خیلی باخرد و دانا و فرزانه و پخته هستند. 

در مورد مذهب نظرم رو تو کامنت قبلی نوشتم. 

شما لطف دارید به من! 
انکار نمیکنم که مهاجرت باعث تغییراتی در شخصیت من شده ولی واقعیتش این هست که شالوده شخصیتی من همین بوده! 

خیلی از اطرافیان من پس از مهاجرت تجربیات خیلی بیشتری تو زندگی شون داشتند ولی خب مثلا باعث نشده که یکی که هیچوقت به کسی کمک نمیکرده یهو کمک کن بشه! یا کسی که مثلا تصمیمات هیجانی داشته یهو فکور بشه!‌ 

شما از این مدل تغییرات داشتید؟

اتفاقا منم می خواستم بنویسم تو اطرافیان ام تغییر شخصیتی دیدم ولی پختگی به اون صورت نه !! مثلاً خیلی مذهبی بوده الان دیگه نیست یا برعکس ولی اعتقادات اصلی زندگی اش همون بوده و بیس شخصیتش تغییری نکرده .

خودم هم با اینکه این همه تغییر کردم ولی اساس زندگی ام همین بوده ، طرز پوشش ام ، شاید اعتقادی بالا پایین شدم ولی از دید اطرافیان من هم صرفا تغییر کردم .

 

پاسخ:
تغییرات مذهبی تو جامعه ای مثل ایران به نظر من تغییر شخصیتی نیست. 

مثلا اگر کسی خیلی مذهبی باشه بعد بشه یا آدم بی قید و بند لاابالی اون میشه تغییر شخصیت. 

چیزی که من در مورد آدمهای دور و برم دیدم طرف مذهبی ولی هزار جور زیرآبی میرفته و هزار تا فتوا برای کلاه گذاشتن سرخدا بلد بوده. بعد هم که مذهبش رو گذاشته کنار تو تقلب کردن و دور زدن هیچ کوتاهی نکرده! خب این آدم به نظر من عوض نشده همونه و مثلا فقط لباسش رو عوض کرده! 

یا مثلا در مورد خود من! والا من تغییر خاصی تو روابطم یا مدل زندگیم بعد از اینکه از قالب مذهب به طور کامل بیرون اومدم ایجاد نشد. الان سخت گیرتر هم شدم تو یه سری چیزا حتی!! 

آره رویا. مثلا تو این همه داری روی خودت کار میکنی و مثلا جسورتر شدی نسبت به قبلت. ولی خب این معنیش نیست قبلا جسور نبودی. الان انگار راحتتری با خودت با زندگیت. این پختگی هست ولی مثلا نمیشه گفت تو دیگه رویای ۱۰ سال پیش نیستی. همونی ولی مسلط تری به زندگی و تو ارتباطاتت کمتر اذیت میشی. 
۲۵ آذر ۰۲ ، ۰۰:۲۲ مریم و سعید

ب نظرم تغییر به زمان نیست ،به شرایطه 

جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی .....

پاسخ:
خیلی خوب بود این نظرتون.

ولی خیلی هام اتفاق های مختلفی تو زندگی شون داشتند ولی بازم تصمیم های عجیب و غریب میگیرن و نحوه تصمیم گیری یا نگاهشون به دنیا عوض نمیشه!! 

صبا جان...

من خودم شخصا خیلی تغییر کردم

اینو کسایی می‌دونن که از اول وبلاگ نویسیم باهام بودن تا الان

اونا میگن تو آدم دیگه ای شدی.

میدونی مثلاً از ده سال قبل تا الان.

من یه زمان روزانه نویسی میکردم یه چند سالی ننوشتم و بقول یکیشون غیب شدی و بعد با شخصیت جدیدی ظاهر شدی.

پخته تر شدم خیییییلی.

صبور تر ، سنجیده تر در رفتار و گفتار، بخشنده تر،دیدم نسبت به آدمهای اطرافم ۱۸۰ درجه تغییر کرده.

دیگه اون آدمه سرزنشگر و قضاوت گر سابق نیستم.

ادعای دانایی ندارم و از هر کسی به اندازه ی آگاهیش انتظار دارم یا اصلا انتظار ندارم.

میدونی واقع بین تر شدم.

شجاع تر و خیلی چیزای دیگه که خودم میدونم.

حتما الان میگی عجب آدم درب و داغونی بودی تووو😅😅😅

پاسخ:
مامانی جان 

مرسی که نوشتی و از تجربیاتت گفتی.
خوشحالم که از تغییراتی که داشتی حس رضایت داری. 

ولی من برخلاف تو اصلا فکر نمیکنم که قبلش آدم داغونی بودی. 
یعنی شاید قبلا هم همه ی این خصوصیات مثبت رو داشتی ولی میزانشون کمتر بوده نمی دونم ولی اینکه میگی دیدم نسبت به آدم های اطرافم ۱۸۰ درجه عوض شد به نظرت بخاطر این هست که خودت ۱۸۰ درجه عوض شدی؟ 
یا بخاطر تغییرات کوچیکی بوده که توی نگاهت اتفاق افتاده هست؟

سلااام صباجان.

نه من هم بیس شخصیتیم همیشه ثابت بوده و تغییر شخصیتی نداشتم. صرفا به تناسب افزایش تجربه و استیبل شدن هورمونها شخصیتم ثبات بیشتری پیدا کرده و پخته‌تر شده. همین. 

پاسخ:
سلام مهسا گلی

خیلی هم عالی مهسا جان.

کلا واسم سواله که کسی هست که بگه مثلا نسبت به نوجوانیم زمین تا آسمون عوض شدم!! یا مثلا کسی رو دیده باشید که اینجوری شده باشه! 
۲۳ آذر ۰۲ ، ۰۹:۲۷ نورا •••

فکر می‌کنم فقط در مورد آدم‌هایی می‌شه گفت که از بچگی ازشون شناخت داری. و من سراغ ندارم کسی که بگم متحول شده و اون خمیره‌ی وجودش تغییر کرده. در مورد خودم هم همینه. مثال‌هاش رو هم خودت زدی. 

ولی چرا این‌ها رو جزو تغییر شخصیت به حساب نمیاری؟

پاسخ:
من بیشتر مثلا دوستای دبیرستانم و قبل از دانشگاهم تو ذهن خودم بود. یا فک و فامیل! مثلا من بچه بودم داییم آدم بزرگ بود با اخلاقای خاص ولی الان که بزرگ شدم می بینم که مثلا داییم چقدر بچه هست :)) 
یا مثلا عمه م همیشه همین بوده! از سی و اندی سال پیش تا حالا من تو خاله/عمه/عمو و ... پخته شدن خاصی ندیدم فقط پیر شدن!! و گرنه همونی هستن که بودن! که الان بگم مثلا طرف شده پیر فرزانه نه!! اونی که الان فرزانه هست من بچه ۵-۶ ساله بودم هم همون زمان می فهمیدم با بقیه فرق داره و محترم تر بود واسم. 
البته نه که آدما مثلا هیچ تغییر اخلاقی نداشته باشن ولی خب تغییر خیلی بزرگی نبوده!!

چون شخصیتم تغییر نکرده!! سبک زندگیم کمی متفاوت شده ولی مثلا اینجوری نبوده که تصمیماتم بر پایه هیجان باشه ولی الان منطقی شده باشم. همیشه همین بودم. یا مثلا بری از دوستای دبیرستان من بپرسی میگن تو همیشه همین جوری بودی. واریانس تغییرات زیاد نیست :)


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی