غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

شروع شده!

دوشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۲۷ ق.ظ

* یه روزی اومدم اینجا و گفتم من فکر میکنم هنوز شروع نشده :) الان اومدم بگم دیگه حس نمیکنم شروع نشده و شروع شده :))   (خیلی جمله واضحی بود، یه صلوات عنایت بفرمایید:) )


* یه مدته ننوشتم، نوشتنم نمیاد ولی خب چند روز  پراسترس پشت سرگذاشتم، و امروز یه کم اوضاع بهتر شد. 


* دیگه همون حس شنبه صبح رو به دوشنبه ها دارم ، تا همین چند وقت پیش هنوز واسه من دوشنبه وسط هفته بود ولی الان کم کم داره میشه اول هفته :)


* دیگه چشمام رو که می بندم نمی تونم براحتی تجسم کنم فرمون ماشین تو ایران کدوم طرف بوده :)


* مامانم چند روز پیش میگه دیگه ساعت 9:30 شب بود که ما رفتیم خونه فلانی اینا !! من میگم وای چه زشت نصف شب رفتین خونه شون چیکار :)) 


* نارنگی رو که پوست میکنم و می گذارم تو دهنم حس میکنم یکی میگه: "بازآمد بوی ماه مدرسه" همچین حس پاییزی داره. با وجودی که هوا کم کم داره خنک میشه ولی حس پاییز رو ندارم. پاییز فصلیه که بعد از تابستون میاد ولی اینجا من تابستونی حس نکردم که ! فکر کنم در مورد فصل ها، حالا حالاها قاطی باشم. 



۹۷/۱۲/۱۳

نظرات  (۱۱)

شروع خوبه؛ یعنی حرکت، تلاش و ان‌شاءالله موفقیت
مثل همیشه پرتلاش و پرنشاط یه یاعلی بگو و بزن به دل راه پیش رو
پاسخ:
ان شااله از دعای دوستانی چون سمیه دوست داشتنی آخرش موفقیت باشه و ختم به خیر بشه. و نه فقط برای من برای هر کسی که هدفی داره و برای هدفش تلاش میکنه.


سلام
وااااای از دست خودم!!! همش چک میکردم میگفتم چرا هیچ کامنتی ندارم.الان فهمیدم پست را ذخیره کرده بودم و منتشر نکرده ام!!!!
پاسخ:
سلام عزیزم.

حالا من برعکسم یه سری چیزا رو اینجا می نویسم ولی نمی خوام منتشر بشه، یهو منتشر میکنم :)) حالا بعدش بدوبدو باید بیام برش دارم :)
موفق باشید.
پاسخ:
ممنون و همچنین.
حس بدیه این کمرنگ شدن زندگی تو ایران؟ 
پاسخ:
نه! یعنی الان ترازوی ذهنم خاموشه که چی بده چی خوبه! شایدم بد باشه!!

ولی فقط می دونم که چیزهایی که اینجا واسم عجیب بود داره واسم عادی میشه. 
سلام همشهری. (یادمه زمانی که فهمیدم شیرازی هستید چقدر خوشحال بودم که در غربت مجازی (!!) یک شیرازی یافته بودم که می توانستم «همشهری» صدایش کنم! بگذریم!!) 

با اینکه هر روز در اینترنت می گردم اما دیروز دوباره دلم برای وبلاگ و وبلاگ نویسی تنگ شد و امروز فرصتی شد که به وبلاگ شما هم سر بزنم. راستش از اینکه همچنان وبلاگ را زنده نگه داشته اید، خوشحال شدم و از اینکه از حال خوب، دل خوش و شیرین زندگی (هر چند در غربت) نوشته اید، خوشحالتر.


همین!
پاسخ:
سلام برادر بزرگوارم. 

خوشحالم که هنوز به اینجا سر می زنید و ممنون از لطفی که همیشه به من داشتید.

من اینجا (تو وبلاگ) دوستان خوبی دارم و برای حفظ رابطه م با دوستان اینجا فعلا قصد دارم بنویسم. 

امیدوارم تو این روزهای آخر سال حال شما و دلتون خوب باشه.

دخترگل تون حتما کلی خانم و بزرگ شده، خدا همه بچه ها رو زیر سایه پدر و مادرشون حفظ کنه.
صبا جان یادمه اون سالی که برای آزمون وکالت میخوندم، داداشم یه بار پرسید چطوره وضعت؟ گفتم واااای خیلی اوضاعم خرابه! هیچی بلد نیستم ‌کلی هم مطلب هست؟ گفت خب پس اوضاع خوبه! آدم‌وقتی به اینم رحله برسه، موفقیت قریب الوقوع هست؛)) من مطمین هستم تو مسیر خوبی قرار گرفتی و زود خودت را جمع و جور میکنی و مسلط بر اوضاع و‌مطالب
پاسخ:
خدا از زبونت بشنوه  زری جوون:)

ولی کلا واسم سواله که من تو این همه سالهای عمرم داشتم چیکار می کردم؟! :(  چرا هیچی بلد نیستم پس؟ :(


چه خوب که الان شروع شد. نه زودتر. فرصت داشتی که با آمادگی، این حس را شروع کنی. یک دفعه پرت نشدی توی این حس :))
اینکه فصلها جابجا است واقعا کار را سخت میکنه، شاید بیشتر از جابجا شدن جمعه با یکشنبه
موفق باشی صبا جان
پاسخ:
آره اگر از روز اول شروع میشد خیلی سخت میشد ولی حالا شاید بهتر بشه مدیریتش کرد.

جالبه که من که اومدم بهار بود و من همش دنبال حجم انبوهی گل بودم. اون موقع گل بودا ولی هوا برای بهار سرد بود؛ تابستون که شد درختهای نزدیک خونمون پر گل شد:) و هوا هم بهاری! خووو معلومه قاطی میکنم :D
بعد اینجا معمولا درخت گل هست! بوته هم هست ولی بیشتر درختا گل میدن!!!

ممنونم حورا جانم:* 
چقدر این شعری که سعیده جان گذاشته قشنگه:)) چند بار خوندمش
چقدر خوبه حس شروع شدن کارهات را داری، این خیلی عالیه معنی اش اینه داری یواش یواش متوجه ی پیشرفت خودت میشوی .... موفق باشی صبا جان

پاسخ:
بله خیلی قشنگه :)

زری جووونم مرسی که برام مینویسی :*

من حس پیشرفت ندارما؛ بلکه شدیدا احساس بی سوادی و خنگی و هیچ مهارتی نداشتن و  ..‌. دارم :|  


مرسی عزیزم :*
۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۵۸ مامانی و چهارتا نینی
خدا کند انگورها برسند 
جهان مست شود 
تلوتلو بخورند خیابان ها
مرزها مست شوند 
خدا کند انگورها برسند 
آمو بهترین پسرانش را بالا بیاورد 
هندوکش دخترانش را آزاد کند 
و تو نیز مرا به یاد بیاوری 
محبوب من 
محبوب دور افتاده من 
با من بزن پیاله ای دیگر 
به سلامت باغ های معلق انگور 
سلام عشقم چقدر خوشحالم وقتی حالت خوبه من مطمینم تو عالی تَر این مقطع رو هم پشتش. میذاری ، از یک بانوی ماهروی شیرازی فقط همینم انتظار میره ظرافت و زیبایی در عین استقامت 
صبا منم دلم برا شیراز خیلی تنگیده از ته قلبم فقط میخوام یکساعت فقط یک ساعتم ک شده هوای شهر پدری رو نفس بکشم ،صبا دلم برا قصردشت خیلی تنگ شده حتی برا بوستان کوچیک کوثر سر خیابون ٥٨!اون بوستان چون کوچیک بود من احساس میکردم بهش کم لطفی میشه 
برا خیابون ساحلی و رستوران تین!همیشه شیراز ک میرفتم رژیم بی رژیم بود ناهار هارو تنها میرفتم تین و خودمو مهمون میکردم ،خیلی دلم شیراز عزیزم تنگ شده شیراز ی شهر نیست واسم 
تکه ای از قلب منه ک همراهم نیست و من بیشتر عمرم ازش محرومم به خاطر شرایط زندگی 
صبا دیشب خواب ارام وتو  رو دیدم خواب دیدم دارم برا تو و ارام شعر باغ های معلق انگور الیأس شاعر افغان رو میخونم 
خوابم خیلی حس خوبی بود توش جفتتون مهمون من بودین تو همون رستوران تین همیشگی 
دوست داشتم تو اون حس خوب خوابم تو هم شریک شی 
به شدت دلم برا نوشته هات تنگ شده بود 
دوست دارم و التماس دعا
پاسخ:
سلام سعیده جان :)

من اولین بار این شعر رو از تو شنیدم. مرسی که بازم اینجا نوشتیش :)

چقدر همیشه به من لطف داری گلم و شرمنده م می کنی. 

خیر باشه ان شالله. امیدوارم آرام عزیز هر جا که هست واقعا آرام و شاد وسلامت و خوشبخت باشه. 

حست به شیراز رو خریدارم. 

شیراز برای من هم شهر نیست، شیراز برام خود عشق هست. 

منم از رستوران تین خاطره خوب دارم :)  شاید هم یه روز خوابت تعبیر شد :) هیچ چیزی غیرممکن نیست :)

محبت داری عزیزم.

محتاجم به دعا عزیزم :)
۱۳ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۲۴ محبوب حبیب
سلام صبا جون

پس شروع شد
خدا بهت توان بده ان شاء الله. شایدم شروع شده بود و تو در اثر اتفاقات قبل از مهاجرت یه جورایی بی حس شده بودی. 
تو زن روزهای سختی 
من بهت ایمان دارم
خیلی خیلی عالی همه چیز رو با هم مدیریت میکنی به لطف خدا
خدا پشت و پناهت باشه دوست مهربونم
پاسخ:
سلام عزیزم.

بله بله شروع شده :)

مرسی عزیزم. خدا به همه مون توان بده از پس حل مسائل زندگی مون به بهترین شکل بربیام.

محبوب قبلا شروع نشده بود و البته من الان راضی ترم :)  قبلا فقط داشتم گرم می کردم :) 

مرسی از این همه حسن نظری که به من داری. خدا پشت و پناه همه مون باشه :)
چه خوب توصیف کردی حال و احوالتو

البته به جز جمله اول :D

بقیشونو دقیقا میشد حس کرد :)
پاسخ:
نگاه شما خوبه دوست عزیز :)

راهنمایی جهت فهمیدن جمله اول: