غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

29 فوریه - قسمت دوم

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۸، ۰۴:۴۳ ق.ظ

وسط این کروناها باید به موضوعات غیر کرونایی بپردازم چون خودم بیشتر از همه به تمرکز زدایی نیاز دارم. والا دارم تو اخبار کرونا غرق میشم. اوضاع ایران و جهان خوب نیست ولی در این حد هم بد نیست که بخوایم زانوی غم بغل بگیریم و بچسبیم به کرونا :)  جنی بهم میگه مسایل رو به قسمت های کوچیک تقسیم کن تا واست قابل تحمل بشه. در همین راستا فقط تا فردا فکر میکنم و برنامه می ریزم :) 

 

رویداد دوم ۲۹ فوریه: رژه ماردی گراس

 

اگر در مورد رژه ماردی گراس سرچ کنید متوجه میشید که مربوط به استقبال از بهار هست که تقریبا ۴۰ روز قبل از عید پاک تو اکثر کشورها یه کارنوال شادی راه می افته و ... .

در مورد سیدنی اما قضیه ماردی گراس فرق میکنه. این رژه مربوط به حمایت از گروه LGBTQI یا دگرباشان جنسی (رنگین کمانی ها) هست. که از سال ۱۹۷۸ در سیدنی شروع شده و اون موقع شبیه اعتراض و تظاهرات همجنس گرایان بوده که عده زیادی شون بازداشت میشند و از چندسال بعدش در حمایت از این افراد تعداد بیشتری به خیابان ها میان. تا این روزها که تبدیل شده به کارنوالی متشکل از بیش از ۲۰۰ گروه مختلف در حمایت از افرادی که تمایلات جنسی شون با بقیه افراد متفاوت هست. 

شنبه ۲۹ فوریه تاریخ برگزاری رژه بود و یکی از دوستان بهم پیشنهاد داده بود که برم رژه رو ببینم. از قبلش من هیچ اطلاعات خاصی در مورد رژه نداشتم و اینقدر که این روزا قاطی و پاتیم سرچ نکرده بودم. فقط تبلیغاتش رو تو اتوبوس دیده بودم و جنی هم بهم گفته بود دخترش و دوستاش ساعت ۴.۵ میرن که به رژه ماردی گراس برسن.

 

بچه ها از ساعت ۳.۵ رفتن تو اتاق لی لی که آماده بشن و خروجی ش ۷-۸ نوجوان با آرایش رنگین کمانی و اکلیل زده بود و فقط یکی از پسرا لباسش دخترونه بود و آرایش خیلی زنونه داشت و بقیه شون خیلی تو ذوق زننده نبودن.

 

اونا که رفتن من نیم ساعت بعدش رفتم و از اولی که سوار قطار شدم همه تقریبا یه چیز رنگین کمانی داشتند. یا تی شرت رنگین کمانی داشتند یا تل یا پرچم یا بادکنک به کالسکه بچه شون آویزون بود و خلاصه رنگین کمانی ها از اونجا شروع شدن.

تو خیابون هم شلوغ بود و همه یه جورایی داشتند می رفتند به سمت هاید پارک و دیگه کم کم تزیینات آدمها بیشتر میشد. به هاید پارک که رسیدیم دسته دسته آدمهایی به لباس های متنوع از تی شرت ساده رنگین کمانی تا لباس هایی به شکل طاووس و تاج و شاخ و ملکه وار تا لباس هایی به شدت برهنه رو میتونستی ببینی. 

 

بعد که وارد خیابون آکسفورد شدیم دو طرف خیابون نرده کشی بود و آدم ها پشت نرده ها وایساده بودن و منتظر شروع رژه. رژه با یه سری موتور سواری شروع شد.  بعد گروه های مختلف که هر کدوم مثلا در حمایت یکی از این تمایلات بودن می اومدن. مثلا اولین گروه در حمایت از همجنس گراهای aboriginal (بومی های استرالیا) بود. هر گروه هم لباس خاص خودش رو داشت و گروه موسیقی خاص (که معمولا رو یه کامیونت بود و شامل خواننده و رقصنده متفاوت) و بقیه افراد هم پشت سرشون به صورت گروهی رقص اجرا می کردن. 

 

هر کدام از گروهها از یه جنبه ای از زندگی این افراد حمایت می کرد. مثلا یکی حمایت از بیخانمان های LGBTQI یکی دیگه حمایت از ورزش شون. یکی دیگه حمایت از فرزندانی تو که خانواده های اینجوری به دنیا میان. اون یکی حمایتشون در بیماری های خاص و ... 

 

چیزی که برای من اصلا مطلوب نبود و اذیتم کرد این بود که احساس می کردم رفتم تو سکس کلاب و آدمها به صورت مبالغه شده ای داشتند تمایلاتشون رو فریاد می زدن و خب با اینکه نحوه پوشش آدمها تو روزهای تابستونی اینجا هم فرق چندانی با برهنگی کامل نداره ولی ادا و اطوارهاشون برای من شبیه شوک بود و همش  به این فکر میکردم چرا؟ و هضم اون چیزی که میدیدم واسم آسون نبود. 

 

البته در حالت کلی رژه گروهایی هم داشت که خیلی موقر :) بودن و حرکتشون واقعا هنری بود. 

 

صبح اون روز من رفته بودم یه مراسم معنوی و کاملا خانوادگی و شبش کلا از معنویت پرت شده بودم به آخر مادی گرایی و شاید لذت جویی. لازم بود با کسی حرف بزنم. 

 

تو این پست  نوشته بودم که وقتی نوشته های چند سال پیش خودم رو خونده بودم چقدر شوکه شده بودم. بعدش خیلی فکر کردم به شدتی که نگاه معنوی و غیرمادی که اون روزها به دنیا داشتم و تمام تلاشم رو می کردم که دنیا رو از دید معنوی صرف تفسیر کنم و انگار مثلا از یه دایره ای به شعاع ۵ سانتی متر ولی به عمق ۱۰۰۰ متر میخواستم به دنیا نگاه کنم. تو اون عمق قاعدتا هیچ نوری نبود مگر همون اولاش و به همین خاطر خیلی تحت فشار بودم که نمی تونستم خیلی چیزا رو نه تو اون دایره و نه تو اون عمق ۱۰۰۰ متری بچپونم.  روزها گذشت و گذشت و من با آدمهای مختلف و تو محیط های مختلف کار کردم و چیزهای جدید و گاهی عجیب و غریب دیدم و شعاع اون دایره بزرگتر شد و البته عمق معنویت هم کمتر و اون چیزی که شبیه توهم بود به واقعیت نزدیکتر شد. 

 

اون شب اما هی مقایسه می کردم بین نوجوانی و جوانی خودم و آدمهایی که اونجا بودن. فاصله فرسنگ ها بود. شاید بدون هیچ وجه اشتراکی.

 

فردا صبحش جنی ازم پرسید دیشب چطور بود. گفتم خوب بود ولی خیلی عجیب و غریب بود واسم و لازمه باهات حرف بزنم. 

 

شعار امسال این رژه هم No matter  بود که یعنی مهم نیست که شما عاشق کی می شید در هر صورت ما از عشق و  وجودش تو زندگی هر آدمی حمایت میکنیم و تمایلات جنسی شما به هر چیزی که باشه مورد حمایت ماست!

 

خلاصه حرفام با جنی این شد که این رژه برای حمایت از این هست که به آدمها کمک بشه نسبت به تمایلات متفاوتی که دارند احساس خجالت نکنند و اون رو ابراز کنند و در این راستا بخاطر تفاوت هایی که با بقیه آدمها دارند باید بهشون کمک بشه و ... خیلی بهتر هست که همه چیز به صورت باز تو جامعه مطرح بشه تا اگر مشکلی یا کاستی توش وجود داره کل جامعه به فکر راه حل براش باشند تا آدمها به صورت زیرزمینی بخوان مساله رو حل کنند. و وقتی که من گفتم خب این میتونه تبلیغی برای همجنسگرایی باشه و روی نوجوان ها و جوانها تاثیر مثبتی نداشته باشه و بیشتر شبیه یه مد بینشون هست تا تمایل واقعی شون. جنی گفت خب مثلا یکی یه مدت بره همجنسگرا بشه بعد از یه مدت می فهمه که واقعا واسش جواب نمیده و میشه یه تجربه تو زندگیش و این مسیر رشد آدمهاست که چیزهای مختلف رو تجربه کنند!! اینکه آدمها رو طرد کنیم یا تنها بگذاریم راه حل مساله نیست!

 

واقعیت امر این هست که اینجا آدمها در مورد همه چیز شفاف هستند یعنی به معنای واقعی کلمه همه چیز. خیلی ابایی از بیان مشکلشون یا نظرشون ندارند. البته خب مسلما به شخصیت آدمها هم ربط داره ولی کلا خیلی موقع ها من فکر میکنم چقدر موضوع حرفاشون شخصی و خصوصی و یا چقدر بی مزه و سطح پایین هست و از اون طرف هم گاهی دغدغه هاشون اونقدر کلان هست و در موردش نظر کارشناسی هم دارند که باز باعث تعجبم هست. 

 

اون دایره به شعاع ۵ سانتیمتری بود که من می خواستم دنیا رو از توش ببینم اینجا شعاعش حداقل ۱۰- ۲۰ برابر هست. هیچ نظری در مورد عمقش الان ندارم. ولی اختلاف فاحش فرهنگی ما (حداقل خودم و اطرافیانم) با بقیه دنیا رو شدیدا حس میکنم.

 

در مورد اینکه چی درست هست یا غلط هم با جنی حرف زدم که ما اون سر محوریم و همه چیز رو پنهان میکنیم. صحبت کردن در مورد خیلی چیزهایی که برای شما روتینه برای ما تابو هست. حتی خیلی آدمها دوست ندارن بقیه بدونند مریض شدن (مریضی معمولی و یا جراحی ساده ) همه چیز تو فرهنگ ما عیب و ایراد هست و شان آدم رو میاره پایین که بقیه بدونند ولی اینجا یه جورایی ۱۸۰ درجه اون ور محور هست با این وجود هنوزم جوامع این چنینی پر از مشکل هستند. هنوز هم راه حلی برای خیلی چیزها با وجود شفاف سازی شون ندارن. مثلا جنی می گفت بعضی از شرکت ها حتی مرخصی برای خشونت خانگی هم دارن و طبق آماری که تو حرفاش بهش استناد میکرد هفته ای یک زن در استرالیا به دلیل خشونت خانگی به دست پارتنر (همسرش یا همسر سابقش) کشته میشه و این یعنی با وجودی که جامعه اینجا تلاشش رو میکنه به زنانش اهمیت بده و حمایت کنه هنوز نتونسته راه حلی برای جلوگیری از چنین فجایعی ارایه بده و این یعنی هنوز خیلی نقایص وجود داره. 

 

نظرات  (۱۶)

در جواب خانم یا آقای که احساس ترس کردند از بنده، من تو یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم چند تا برادر و یک خواهر، مادرم مذهبی بود مذهبی خشک که من همیشه مخالف بودم از این نوع دینداری، مقید به حجاب نماز روزه وعدم گوش دادن موسیقی غیر مجاز... دوست داشتم در کنار این اعمال اهل غیبت نباشه مهربونتر باشه و.... در ضمن ما نه در خانوادمون و نه در فامیل اهل مصرف الکل سیگار و تفریحات اینچنینی نبودیم و نیستیم، برادرم از نوجوانی با یک مسجدی آشنا شد که به بچه ها بها می‌دادند پاتوقش مسجد بود و بدنبالش برادرای دیگمون هم مسجدی شدند و به اجبار مادرم باید ادامه تحصیل می‌دادیم و همه گیمون دانشگاه دولتی خوندیم و...هممون یک مقداری بیکاری کشیدیم و با کلی نذر و نیاز شغلی پیدا کردیم و تا حدی هنوز برای دو تا از اعضای 9نفره مون چالش کار هست، نتیجه این نوع تربیت بعد 40 سال رو عرض میکنم همه برادرام غیر از یکی مذهبی شدند و همچنین خواهرم که خیلی مذهبی تر شدند. ولی چیزی که جالب هست برام دینداری همه ما با مادرمون فرق میکنه، انعطاف پذیری بیشتر داریم، نسبت به آدم‌های غیر مذهبی. نماز و روزه و زکات و خمس و همه اینا مقید تر هستیم نسبت به بابام، تنها عضو ناخلف ما برادر آخریمون. تافته جدا بافته هست و مرتب تو زندگی شکست میخوره، کار تحصیل شاید پنهانی خیلی کارا کرده نمیدونم، چالش خانواده ما همین پسر هست، خودشم خسته شده و خودشم میگه شیطون گولم میزنه، نتیجه که میخوام بگیرم این هست ما یک خانواده مذهبی بزرگ شدیم که ممنوعات زیادی بود. ما مجبور بودیم از دبستان چادر سر کنم، موسیقی بد گوش ندم و... ولی حالا مذهبی تر شدیم با رعایت اخلاق و ادب و تمام نکات منفی مادر رو حذف کردیم و برادرای خوبی دارم اهل ورزش و کوهنوردی، هنرمند، تحصیل کرده و... ما خانواده موفقی هستیم غیر داداش کوچیکه که امیدواریم تلاششو بکنه و بعد سربازی بچسبه به زندگی، من تجربه زندگی تو خارج رو ندارم ولی وقتی میبینم با همین دین و با همین امکانات میشه سالم بود و احساس آرامش کرد چرا نقد کنیم، راستش هنوزم از رفتارای مادرم رنج می‌بریم، من میگم اگر دینداری رو اختیار کردیم باید همه جنبه هاشو رعایت کنیم، حق ناس خیلی مهمتر هست، برعکسش خواهرم نمونه واقعی یک مسلمون، بسیار مهربون فداکار برای همسر اهل کار و تلاش و صبور هیچ وقت غیبت نمیکنه با وجود وضع مالی خوب و تحصیلات بسیار متواضع و...، همیشه موانع باعث بدتر شدن نمیشه خودم، سعی کردم مصداقی صحبت کنم بدون کلی گویی، مشکل ما اغلب از خانواده هاست خانواده هایی که خودشون رو سپردن به ماهواره، بی قیدی، خدا رو گواه میگیرم تمام نوشته ام راست بود و فقط قصد دفاع از همین دینی دارم که همه چیز رو مدیون هستم همین و بس، یا حق

پاسخ:
می دونی سارا خانم. تفاوت ما (من و امثال من) با شما (شما و امثال شما) این هست که شما اصرار دارید از دین دفاع کنید و اثبات کنید که خیلی خوبه. 
دین توی خانواده شما جواب داده. خب الهی شکر.  از اون طرف نصف جمعیت کره زمین  دین ندارند و آدم های بدبخت و ناموفق و فاسدی هم نیستند. بی خانواده هم نیستند. شبانه روز هم به هم خیانت نمیکنند و ۱۰۰۱ ویژگی رفتاری مثبت هم دارند. 

ما فقط میگیم نسخه ای که برای شما کار کرده رو به زور برای بقیه نپیچین. بیشتر اوقات آدمها وقتی مجبور به کاری میشن نتیجه عکس میده. همین.


دقیقا اینکه مصرف مشروب و امثالهم حرام و ممنوعه دقیقا عکسشو نتیجه داده و اینقد ادمایی که مصرف میکنن در برابر ادمایی که استفاده نمیکنن بیشتره حتی بنظرم با توجه به چیزایی که دیدم! و مصرف چیزای تقلبی که بارها جون ادما رو گرفته و متاسفانه تو همین چند روز هم چندین مرگ بخاطر مصرف الکل تقلبی!!!!! 

پاسخ:
چی بگم والا.
اینا فکر میکنند هر چیزی رو انکار کنند دیگه مشکل حل شده. وقتی تعصب جای تخصص رو بگیره میشه همین. 

سلام صبا جان...بنظر من که خیلی جالب اومد هم پست قبل و هم این پست مرسی که ماها رو شریک میکنی تو این دیده ها و شنیده ها...

من واقعا نمیتونم نظر خاصی بدم بگم خوبه یا بد اینجور رژه ها ولی یه مساله ای هست ایا ماهایی که با فرهنگی کاملا متفاوت بزرگ شدیم سالم تریم!؟ماهایی که خانما ححاب دارن تا مردها به گناه نیفتن !!!!!ایا تجاوز تو کشورمون بیداد نمیکنه!؟ ایا روابط خارج ازدواج زیاد نیس! ایا همجنسگرایی نیس!! چرا همه اینها هست ولی گفته نمیشه چون نمیشه و نمیتونن بگن !هر چیزی از حد تعادلش خارج شه زیان اوره هم محیط به شدت بسته ماها که ادما رو از اساسی ترین نیازشون منع میکنه!هم افراط بیش از حد توی ازادی! همه جیز با تعادل قشنگ و نرماله که خب مثل اینکه رسیدن به تعادل سخته!

پاسخ:
سلام آنه عزیز.

خواهش میکنم عزیزم.

دقیقا خب من به همین چیزا فکر میکنم دیگه. من به دلیل شغلم تو ایران تا حدودی با آمار و ارقام مسایل اینجوری در ارتباط بودم. 

اینکه اینجا میگن آمار خشونت خانگی تا این حد هست این آمار واقعی و حتی اغراق شده شون هست. ولی تو کشور من روی همه چیز سرپوش گذاشته میشه.  و این سرپوش فقط اوضاع رو بدتر میکنه.  مثلا آمار مصرف الکل در ایران چند برابر بیشتر از میانگین جهان هست. فقط این رفتارهای زیرزمینی باعث میشه خطر بیشتری آدم ها رو تهدید کنه. مصرف نوشیدنی الکلی بی کیفیت یا رانندگی در حین مستی یا در دسترس بودن الکل برای افراد زیر ۱۸ سال و هزار و یک مساله دیگه از عواقب انکار این مساله توسط جامعه هست.

در مورد تمایلات جنسی هم همینه. اینکه بگیم همجنسگرایی حرامه باعث نمیشه همه آدمها تمایلاتشون برگرده به جنس مخالف چون تو قرآن گفته حرام هست. باید واقعیت رو دید بررسی کرد چالش هاش رو در آورد و به فکر راه حل واسش بود. 

درسته همه چیز با تعادل قشنگه و دقیقا رسیدن به اون تعادل سختترین کار دنیاست. 



آره عزیزم درست متوجه شدی اشتباه تایپی ام را، کشورمون درسته.

پاسخ:
:)

@سارا

من از شما میترسم. کتاب نقد قرآن دکتر سها رو اگه خواستین بخونین.


من تاحالا این رژه هارو از نزدیک ندیدم فقط یبار یه کلیپ کوتاهی دیدم که فک کنم مال پارسال بود توی اسرائیل. حتما تو سیدنی عظمتش خیلی بزرگتر از چیزی بود که من دیدم.

پاسخ:
نکته جالب این بود که من با سرچ دم دستی عکس و فیلمی از آن چیزی که واقعا بود رو ندیدم.

و خب این شاید یعنی خیلی اپن نیستند به این موضوع در سطح عمومی. 

کامنتای پستت خیلی باحاله صبا :)) 

دوباره یادم انداخت از کجا اومدم و با چه طرز فکر و دیدی در مردم. 

پاسخ:
آره عزیزم.

گاهی از خودمم انرژی میگیره ولی به همین دلیل که نمیخوام یادم بره کجا بودم باید باشن.

به نظرم نه شما و نه ما کارشناس و حتی صاحب نظر نیستیم قرآن فصل الخطاب هست قرآنی که بشارت و هدایتی هست برای مؤمنین و برعکسش، و همین کتاب آسمانی این مراسمات رو تایید نکرده، لواط و انحرافات جنسی رو باطل دونسته، همینجوری که خوردن خیلی گوشت ها رو حرام کرده همینجوری که ربا و رشوه و.... رو نهی کرده کسی که خودش آفریده بر اساس فطرت انسان دستور میده به انسان مجردی که نتونسته ازدواج کنه توصیه به عفت و صبر کرده تا از فضلش عطا کنه، من فکر میکنم شخصی مثل جنی آماده پذیرش اسلام هست چون با دین خودش حال نکرده، آیا همین بی حجابی و بی قیدی باعث از همپاشیدگی خانواده نشده؟ همین عادی شدن لختی و عریانی هست که مردها سراغ ازدواج نمیان، و اینکه بالای 18 سال هر کاری خواستند انجام میدن حتی تجاوز به کودکان چون به بلوغ فکری رسیدن، وقتی پیامبر نهی کردن از اینکه جلو بچه هاتون برنامه زناشویی انجام ندین حتی موقع خوابشون. حتما صلاح در این بوده، و اینکه اصلا بلوغ رسیدن بشر چه معنایی داره وقتی هنوز خشونت در خانواده موج میزنه، هنوز کشتار جمعی و گور های دسته جمعی، جنگهای بیولوژیکی، سلاح های شیمیایی و... همه اینا یا رنگ دین رو میگیره یا رنگ مدرنیت وگرنه خشونت همون خشونت 1000 سال قبل، 

پاسخ:
بازم حس کردم دارید قیمه ها رو دارید می ریزید تو ماست ها :)

والا من اینجا دور و برم اگر مجردی هست ایرانی هستند یا مهاجرهایی که تازه اومدن و گرنه بقیه ازدواج کردن و چیزی هم که واسم جالبه اینه که ازدواج کردن و نه اینکه فقط با پارتنرشون زندگی میکنند. و بیشترشون هم بچه دارند و یا تمایل به داشتن بچه دارن. 

اونایی هم که دوست دختر و دوست پسر دارن هم برنامه بلندمدت با هم دارند. 

فکر کنم خدا از فضل خودش به اینا عطا کرده باشه. 


نظر دادن در مورد پستت سخت بود باید سر فرصت دوباره بخونمش :))

پاسخ:
آره میدونم خیلی موضوع چالش برانگیزی هست.

مثل اینکه آمستردام بزرگترین رژه‌های اروپا رو داره (جاذبه‌ی توریستیه) ولی احتمالا به بزرگی سیدنی نباشه (چون به هرحال هم کشور کوچکیه و هم شهر کوچکی)

پاسخ:
خب ایونت بعدی شون رو اگر تونستی برو. دوست دارم نظرت رو بدونم :)

مثال دایره خیلی جالب بود. دایره وسیع تر خیلی بهتره. به نظر من در اینده عمیق میشه. انتخاب در این دایره وسیع معنی پیدا می کنه و باارزشه... من همجنس گرا نیستم و نمی دونم درمان پذیره یا نه. اما پذیرفتن آدمها به هر شکلی که هستند خوبه. من شخصا هیچ وقت نمی تونم گرایش به یک همجنس داشته باشم پس نمی تونم این رو تبلیغ بدونم.... عجبیه خشونت خانگی!! عجیبه کشته شدن زنها توسط همسرانشون؟؟؟ چرا؟؟؟

اونهایی که میان دیدن این کارناوال به چه قصدی میان؟ لذت جنسی؟

کلا این پوشش آزاد افراد در جامعه آیا برای مردان تحریک کننده است؟ آیا این پوشیدگی ایران، مردان رو حریص تر می کنه یا برهنگی اونجا؟

 

پاسخ:
من نمیدونم اگر مثلا ۱۸ سالم بود و همه چیز واسم آزاد و داغ بودم واسه امتحان چیزهای جدید آیا چنین مسایلی روم اثر می گذاشت یا نه!  الان که بدتر چندشم میشه :|

من حس میکنم این آمار زیاده! تو جوامع مردسالاری مثل ایران که کتک کاری تا حدودی همچنان مرسوم هست هم فکر نمیکنم چنین آماری داشته باشیم!!

والا من که فقط رفته بودم ببینم نمی دونم دقیق!
اما فکر کنم اونایی که میان برای خوش گذرونی میان. موسیقی و رقص زنده مفتی :))  چرا که نه! برای من اون مدل رقص و ... عجیب بود. البته میگم گروه های با وقار هم کم نبود توشون :) و البته رژه تا ساعت ۱۲ بود. ما ۹ اومدیم بیرون از جمعیت. 

من مرد نیستم پس نمی دونم! ولی به عنوان یه زن من اینجا خیلی کم مردهایی رو دیدم که هیز باشند شاید ۲-۳ مورد کلا تا حالا. یا مثلا مردهایی که با نگاهشون اندام زنی رو دنبال کنند.  علتش هم شاید این هست که اینجا همه چیز فراوونه :) چرا باید برای داشتن چیزی حرص بزنی خب :)) 

و البته مثلا من پارسال که اومده بودم این برهنگی در پوشش برام جلب توجه کننده بود ولی الان تقریبا همه چیز برام عادیه. یعنی عادت میکنی به همه چیز.  البته خب ترجیحم هنوز این هست که کمتر شلخته باشن و شلختگی هنوز برام جلب توجه کننده هست.

یادمه وقتی خواهرم داشت درد دل می‌کرد یک لحظه بغضش ترکید از اینکه گقت سالهاست با تمام وجود مراقبم دختر و پسرش که همسن هم هستند تقریبا شیطون گول نزنه و پسرش نره سراغ دختر نوجوانش، همونجا به بچه های کوچیک خودم فکر میکنم که بزرگ بشند، به دخترم که زیباست و تو دل بر ست و شاید از نظر جنسی جذاب زبونم لال زبونم.... اگر یک موقع...... نمیدونم مادرهای استرالیایی چرا اصلا مادر شدند و هدفشون چیه از مادری ولی واقعا قبول می‌کنند ارتباط جنسی محارم رو، قبول می‌کنند قربانی شدند دخترا رو، یا ارتباط همجنسگرایی بین بچه هاشون، اگر قراره همه چی شفاف باشه و مورد پذیرش پس دزدی و قتل و.... همه چیز رو قبول کنند و برخوردی نشه چون قرار هرآنچه انسان درونش خواست به عینیت برسه، هر چی بیشتر وبلاگ شما رو میخونم بیشتر به حقانیت اسلام پی می برم. خدارو شکر که در ایران زندگی میکنم و جشن دگر جنس گراها بر گذار نمیشه. همینجور که اخلاق های منفی در انسان  مثل بداخلاقی بد بینی دروغگویی و.... رو باید اصلاح کرد تا انسان کامل بشیم صفات همجنس گرایی و... رو باید در نمون از بین ببریم تا موجب آزار جامعه نشه، انسان میتونه حتی از حیون پستر و از ملائکه بالاتر باشه بستگی به تلاش داره نه اینکه هرچی نفس پلیدش خواست در زر ورق مدرنیت بپیچیم و تشویق کنیم 

پاسخ:
نمی دونم چرا حس کردم قیمه ها رو ریختین تو ماست ها :) 

تو ایالت ما ارتباط جنسی زیر ۱۸ سال ممنوعه و این مساله بهشون به صورت جدی آموزش داده میشه. نمی گم اینجا تجاوز به کودک نیست ولی فکر میکنم آمارش خیلی خیلی خیلی کمتر از ایران باشه. چون بچه هاشون از بچگی می دونند تجاوز چیه و البته منظور از تجاوز عمل جنسی هم نیست. بخاطر این مساله بچه ها عادت به بغل کردن و بوسیده شدن توسط  افرادی غیر از پدر و مادرشون رو ندارن. 

 اینجا یه آقا هم میتونه بره از یه خانم که براش عشوه میاد و قصد تحریک کردنش رو داره شکایت کنه. اگر دو نفر با هم هستند  خودشون میخوان.

خب صبا جان این پستت خیلی چلشی هست! اما واقعا از نوع فکر مردم کشورشون در این مورد وحشت دارم! خیلی نگاهشون از بالا به پایین هست! یعنی عموما همچین برای این قشر نظر میدهند و نسخه میپیچینند که اصلا با خودشون فکر نمیکنند که اگر من اینمدلی بودم آیا باز هم در مورد خودم اینطوری فکر میکردم؟ یا کمی با انعطاف و پذیرفتن با مساله برخورد میکردم!

ببین مطمینا هر سیستمی یه معایب و یه محاسنی داره! به قول تو شاید این روش خودش تبلیغ بشه شاید زیادی دارند بولد میکنند قضیه را شاید خیلی جنسیتی و سکسی باشه اما قضیه اینه تفاوت در همون نگاه بنیادین به انسانهاست! اونها میگویند انسان به صرف اینکه زنده هست در جامعه حق داره و باید پذیرفته بشه. بعد ببین این نگاه و دیدگاه باید در همه ی جوانب جاری باشه نمیشه بگیم در این مورد باز فکر میکنیم و در مورد دیگه قلع و قمع میکنیم. و اینکه بنظرم نگاه نقادانه اگر درجامعه باشه بمرور چالش هایی بوجود میاد که همه چیز تعدیل میشه. البته که اینها فکرهای الان من هست اصلا بعید نیست سال دیگه نظر من هم تعدیل شده باشه:))

پاسخ:
تو جمله اولت مردم کشورمون یا کشورشون؟


تو جامعه ما مردم ما واسه آدم های کاملا تک جنس گرا هم خیلی داستان و نسخه دارند تا چه برسه که کمی متفاوت باشی. 

قطعا هر سیستمی معایب و مزایایی داره. اره با حرفات کاملا موافقم. وقتی آدم ها اینقدر آزاد باشند که بتونند نظر بدن و انتقاد کنند در دراز مدت خیلی چیزها بخاطر این انتقادها عوض میشه.

من از اون روز تا حالا هنوزم خیلی فکر میکنم به سانسورهایی که کل ذهن ما را تشکیل داده به این حد از آزادی که اینها دارن. فقط به این نتیجه رسیدم که بشر خیلی راه داره به تا به بلوغ و راه حل صحیح برای اداره جوامعش برسه به طوری که امنیت همه جانبه با حفظ حرمت برای تک تک آدمها حفظ بشه 


چه تجربه‌ی باحالی:)) پارسال من روم نشد برم ببینم رژه‌شونو گفتم شاید حضورم یه جوری به نظر برسه. چه میدونم.

پاسخ:
تو رژه یه عده خواهر روحانی هم با همون پوشش مرسومشون بودن.

دوستان اروپایی م میگفتند که تو کشور اونها مثلا تو یه پارک جمع میشن و رژه به این بزرگی نیست.

ولی تو سیدنی این رژه جز یکی از ایونت های جذب کننده توریست هست. امسال حداقل ۳۰۰ هزار نفر تماشاچی داشت. 

به نظر منم انقدی که اینا در مورد این مسئله حرف میزنن و بهش میپردازن، از جنبه‌ی عادی سازی و حمایت بیرون اومده و به تبلیغ رسیده. من خیلی وقته اصلا دلم نمیخواد فیلم آمریکایی ببینم، چون همه‌ش یه نفر بیخود اون وسط هست که همجنس‌گراست، در حالی که بودنش بی‌ربطه و به زور اونجا گنجوندنش. 

 

توی اسلام هم با اینکه دوجنسیتی بودن رو می‌پذیره، اونچیزایی که من خوندم اینجوری بود که حتی کسایی دوجنسیتی هستن باز هم به یک سمت تمایل بیشتری دارن و میشه یک جنسیت رو در جامعه بهشون نسبت داد، با اینکه از لحاظ جسمی احتمالاً مشکل دارن. 

 

ولی همجنسگرایی خب متفاوته و منم همچنان نمیتونم هضمش کنم. قبول دارم کسایی هستند که گرایش همجنس‌گرایانه دارن، ولی واقعاً تعدادشون خیلی خیلی کمه ( اگه به حال خودشون رها بشن )، و در چشم من این یه نوع مشکل روحیه که قابل درمانه. یعنی برن پیش روان‌درمان، ببینن چرا این مشکلو دارن. 

 

نمیدونم بازم. نمیدونم حتی چه واکنشی باید داشته باشم. دنیا یه جوری شده که آدم میگه فقط کلاه خودمو بچسبم باد نبره. ولی خب بچه‌های فرضی ما قراره تو جامعه بزرگ شن و نمیشه هم بگی هرچی هستن باشن به من چه. 

 

 

+ راستی صبا مستند seven worlds one planet رو دیروز میدیدم. قسمت چهارمش استرالیاست. اگه فرصت داشتی ببین

پاسخ:
من نظر کارشناسی و علمی در این مورد که همجنس گرایی یا دوجنس گرایی و یا اصلا عدم تمایل جنسی بیماری هست یا نه ندارم. یعنی مطالعه ای نداشتم. نمی دونم به فرض که بیماری باشه درمان پذیره یا نه! یا چی کلا.

اسلام و ادیان دیگر به موارد استثنایی نپرداختند.

یه زمانی اونایی که چپ دست بودن هم مورد مذمت تمام جوامع و ادیان بودن و مثلا غذا خوردن با دست چپ مکروه بود و ... و اینقدر ظلم به این گروه شد. تا کار به اینجا رسید که روز جهانی چپ دست ها داریم. 
مثلا من راست دست هیچ وقت تمایل ندارم کارام رو با دست چپ انجام بدم و چپ دست ها بالعکس. بعضی هام با هر دو دستشون می تونند همه کار کنند. 

این قیاس مع الفارق هست ولی شاید این آدمهام نه مریضن و نه چیز دیگه. طبیعتشون همینه.

می دونم که اساس طبیعت بر حفظ بقا و فرزندآوری و رابطه نر و ماده هست. ولی خب حالا مثلا اگر ۵٪ جامعه هم تو بقا و فرزندآوری مشارکت نداشته باشند اصل بقا بخطر نمی افته. 

ولی خب جو جامعه هم نباید به صورتی باشه که کسی مثلا بر اثر جوگیری و مد بخواد این چیزا رو تجربه کنه. 


مرسی بابت معرفی مستند. سعی میکنم ببینمش.

۱۷ اسفند ۹۸ ، ۰۸:۲۲ محبوب حبیب

حالا یه داستان رو بگم از یه دوجنسی، و برخوردهای اون ور طیفی!!

 تابستون رفتیم یه روستایی عروسی فامیل دور حبیب. بعد اونجا زنونه مردونه جدا بود. ولی یه پسری همش توی خانمها بود و با همه زنها هم میرقصید. خیلی هم نزدیک و ... میرقصید و اگر پسر بود حرکاتش در خصوص زنها خیلی چندش بود. در حالی که اینها میدونستم اینقدر باز نیستن که بخوان پسری رو اینقدر باهاش راحت باشن اونم همه شون. حتی به فرض اینکه برادر عروس باشه. خیلی هم کم میرفت مردونه و برمیگشت سریع.

اخرش پرسیدم این پسره چه نسبتی داره باهاشون. مادر همسرم جوابایی داد من اصلا پکر شدم حسااابی. دختر بود با اندام و ظاهر صددرصد پسرونه. دبیرستانی بود هنوز. میگفتن توی روستا هم خیلی وقتا با همین تیپ میگرده. ولی مدرسه میره مانتو و مقنعه میزنه ولی موهاش مدل پسرونه است همیشه. سوار موتور میشه، خیلی فنی اش خوبه و برای اهالی روستا میره ماشین تعمیر میکنه و اینها‌..هر دفعه هم یه جوره. ولی تیپ دخترونه اش هم پسرونه است و رفتار و حرکاتش هم و مدل حرف زدنش و ....

بعد خانواده اش مشکلی ندارن که هم با زن هاست هم با مردها. میگن خیلی مهریونه و همه دوستش دارن

یعنی یه آن انگار دخترم خودم باشه اب داااغ ریختن روی سرم از ناراحتی. گفتم اگر چنین مساله ای هم بود بااااید مادرش مخفی اش میکرد. الان هیچ بعید نیست پسرهای مریض و کنجکاو بخوان سر از جزییات در بیارن و این وسط بلایی سر این دختر یا پسر بیاد.

الان ذهنش بچه گانه است و نمی فهمه چه خطراتی داره هم توی جماعت زنانه معاشرت می کنه هم مردانه.

باید تا وقتی درمان میشد و به یه سمتی گرایش پیدا میکرد مسکوت می موند.

انقدر نگران این بچه شدم که.

احتمالا ازدواجم نمی تونه بکنه چون بعدا هم اگر کارهای عمل و ... اش هم اوکی بشه، هم خانم ها هم اقایون دیدشون جالب نیست در این خصوص. باید مسکوت نگهش میداشتن و نمیگذاشتن مثلا منی که صدپشت غریبه ام توی جشن بفهمم. باید مجبورش میکردن امشبو خودت نباش! چون توی عروسی هزاران نفر هستن. شاید بعضی مردها مست باشن اصلا و ..

تا بعدا تکلیفش معلوم بشه.

کلا این موارد این چنینی خیلی بیچاره ان. واقعا زندگی جالبی ندارن. همش در عذاب ان که تمایل شون کدوم طرفیه. بعد اگر علنی هم بشه که به نظر من بدتره. یه سری ادم مریض از اینها سواستفاده میکنن. به نظرم مسکوت موندن تا درمان بهتره.

هم جنسگراها هم از دید من اینطورین

پاسخ:
اونایی که مشکلات این چنینی دارن که خیلی گناه دارن. 

ما آدم معمولی هستیم تو جامعه هزار تا مشکل داریم. حالا فکر کن به هر دلیلی همرنگ جماعت هم نباشی کلا رنگ خوشبختی رو نمی بینی. 
مثلا تو الان میگی این دختر باید خودش رو و مشکلش رو پنهان کنه تا آسیب نبینه. جامعه اینجا میگه دوجنس گرایی یا هر چیز مشکل نیست تو هر چی باشی که توی جامعه پذیرفته شده ای و نباید خجالت بکشی و خودت رو قایم کنی. اگر هم بخاطر این متفاوت بودنت مشکلی داری یا مورد آزار و اذیت هستی گروه های مختلفی هستند که ازت حمایت کنند و اصلا این رژه واسه معرفی همون گروه های حمایتی هست. 
۱۷ اسفند ۹۸ ، ۰۸:۰۱ محبوب حبیب

میدونی اونها انگار هر چیزی رو همونطوری که هست میپذیرن. نمی خوان تغییری درش بدن

مثلا ما این همجنسگرایی، پذیرفته شده است و دنبال درمانش به عنوان یه چیز غیرنرمال نیستن. این به نظرم جالب نیست. حالا به بحثای دینی اش کار نداشته باشیم، فرض کن یه خانواده همجنس گرا بخوان بچه دار بشن. این بچه این وسط چطور میتونه به درستی بزرگ بشه. دوتا پدر! یک پدری که خشنه و پدری که مثل ماماناست! اصلا نمی تونم هضم کنم! به نظرم زیادی افراط شده درش. 

اینکه ما بخوایم انقدر بد بدونیم که همه چیز بشه زیرزمینی و کسی سراغ درمان نره یه معضله

برعکسش یه معضل دیگه.

 

پاسخ:
خب مثلا یکی از گروه هایی که رژه می رفت در حمایت از همین خانواده های همجنسگرایی که بچه دار میشن. مثلا دو تا مامان با یه پسر! 

خب قطعا مشکل دار میشن و نیاز به کمک دارن. یا همون مثال تو. 

کلا معضلیم :)