غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

یلدای ۱۳۹۹ و ...

دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۹، ۰۶:۳۰ ق.ظ

باز داره خیلی اتفاق می افته و من دارم عقب می مونم از نوشتن! 

 

اول که به عنوان کریسمس پارتی گروه مون تو دانشگاه به پیشنهاد هری رفتیم کارائوکه (karaoke). من قبلا به دوستای خودم پیشنهاد داده بودم بریم ولی چون نمیشد خودمون آهنگ هاش رو انتخاب کنیم و همش انگلیسی باید می بود نرفتیم و تو خونه خودمون با آهنگ های فارسی اجراش کردیم!! 

قرار هم بود به عنوان کریسمس پارتی بریم خونه هری تو حیاطش باربیکیو ولی چون بارونی بود برنامه کنسل شد و رفتیم کارائوکه و ناهار همونجا. خیلی خوب بود از ساعت یک شروع کردیم تا ۵.۵.  یکی از بچه ها رو به زور آوردیم بیرون. برای منم خیلی خوب بود چون من فقط چند تا آهنگ انگلیسی بیشتر بلد نیستم و اونا همه رو کاور می کردن و باعث میشد من بدون تلاش خاصی لذت ببرم. از همه بیشتر هم هری شوخی کرد و مسخره بازی درآورد. متیو هم نیومد چون تب و علایم سرماخوردگی داشت. متیو کلا با کارائوکه مشکل داشته همیشه. بچه ها از من می پرسند پس متیو کو؟ می گم مریض بود. میگن الکی میگه :)) گفتم من و هری یک ساعت پیش با چشم های خودمون دیدیم حالا اگر خیلی خوب نقش بازی کرده دیگه به ما ربطی نداره :))

هری میگفت من اصلا فکر نمیکردم کسی بخواد چیزی بخونه! قبلا گفته بودم که گروه ما خیلی بچه ها کمرو هستند و کم ارتباط و البته همه هم خیلی همیشه کار دارن و سرشون شلوغه! 

 

جمعه شب رو رفتیم مهمونی شب یلدای یکی از دانشگاهها. هی بد نبود. ولی خب با انتظارات ما انگار فاصله داشت!! 

 

دو هفته بود آمار کرونای کل استرالیا صفر شده بود. ۵ شنبه یه مورد که یه مهماندار آمریکایی بود تست مثبتش شده بود و همه جا هم رفته بود و سواحل شمالی سیدنی رو آلوده کرده بود. جمعه با شک و تردید رفتیم مهمونی.

 

من انگار از خونه جدید اینجا هیچی نگفتم. آنیتا هم خونه جدید من یه دختر تقریبا همسن و سال من هست که مالزیایی هست با بک گراند چینی. یعنی ۴ نسل قبلش مهاجرت کردن به مالزی. ایشون هم از لیسانسش اومده استرالیا. پارسال مامانش برای ویزیت میاد اینجا و بخاطر کرونا گیر میکنه. من وقتی اومدم خونه رو دیدم مامانش هم بود و الان هم درخواست داده ویزاش تمدید بشه تا بمونه. 

من اون موقع دوست داشتم مامانش نباشه و خودمون دو تا باشیم. ولی از وقتی اومدم اینجا تا به امروز که کلا ۱۶ روز گذشته من روی هم رفته ۱۶ دقیقه هم با آنیتا حرف نزدم و همش با مامانش حرف زدم. مامانش هم خیلی ازم خوشش اومده و البته منم. مثل اکثر ماماناست و البته مهربون و مودب و مذهبی شدید (کاتولیگ). اینا کلا دین نداشتن و ندارن و مامانش تقریبا ۲۰ سال پیش خودش به مسیحیت گرویده و خب مثل همه اونایی که خودشون دین شون رو انتخاب می کنند خیلی معتقد هست. کلی هم باهاش بحث اعتقادی کردم و از اون موقع دیگه بیشتر ازم خوشش اومده :) 

خونه جدیدم هم در ضمن خیلی خوشکل هست و طبقه هفتم هست با ویوی بسیار زیبا به همه جا و علی الخصوص آسمان دلبر :)

منم خیلی سریع ارتباط برقرار کردم. البته همه اینا از لطف جنی هست. چون اینا تقریبا بیشتر اخلاقای من دستشون بود. حس میکنم یاد گرفتم چطوری باید ارتباط برقرار کنم که هم به خودم فشار نیاد و هم همه چیز مودبانه باشه. 

 

آنیتا و مامانش قرار بود جمعه ظهر تا دوشنبه صبح برن سفر. منم به دوستام گفتم تا اینا نیستند که بخوان زود بخوابند شب یلدای اصلی بیاین اینجا. یکی شون که میخواست بره یه مهمونی یلدای دیگه. اون دوتای دیگه هم همکار غیرایرانی شون دعوتشون کرده بود رستوران ایرانی. قرار شد زهرا اینا فقط بیان. 

صبح شنبه ما پاشدیم دیدیم آمار کرونا ۳ برابر شده و قوانین جدید تصویب کردن. دیگه برنامه رستوران اونا کنسل شد و گفتن میان. اون یکی دوستمون ولی هنوز امیدوار بود مهمونیش رو بره که یکشنبه ظهر اونم کنسل شد و همه با کمال میل اومدن خونه ما. فال حافظ گرفتیم و تفسیر کردیم و خندیدم طبق معمول. عکس گرفتیم و بازی کردیم. ما یه رسمی داریم به اسم game nights. خیلی از شنبه شب ها یک جا جمع میشیم و بازی میکنیم. حالا اگر به یه مناسبت دیگه هم دور هم جمع بشیم بازم باید بازی کنیم و نمیشه همین جوری شب رو تموم کنیم!!! خلاصه که شب یلدا که برای ما کوتاهترین شب سال هست رو تا پاسی از شب و در کنار درخت کریسمس و در کنار هم جشن گرفتیم. 

اوضاع سواحل شمالی سیدنی هم اصلا خوب نیست و البته همه خطوط هوایی و کلا همه مرزهای زمینی به روی ساکنان سیدنی بسته شد و تمام سفرها و مهمونی ها و ... کنسل شد. همین الان حداکثر ۱۰ نفر مهمان مجازه!  منتظرن تا چهارشنبه دوباره به خاطر عصر و روز کریسمس قوانین رو تغییر بدن ولی هیچ ایالتی حاضر نیست ریسک کنه. از اون طرف هم پارسال که اینجا آتش سوزی بود و مردم تعطیلات نداشتن و بلافاصله بعد آتیش سوزی ها هم کرونا اومد و حالا دوباره احتمال قرنطینه داره بالا میره. می دونم اوضاع اینجا با ایران قابل مقایسه نیست اصلا و چیزی که اینجا بهش میگن بحران تو ایران شبیه شوخی می مونه. ولی اینا موقع قرنطینه اصلا شوخی ندارن!! و خب ملبورن تقریبا ۶ ماه قرنطینه بودن و اصلا نمیخوان دوباره تکرار بشه. 

 

دیگه اینکه پارسال این موقع ها من ایران بودم و یه چندتایی شب یلدا داشتیم. دیشب همه یادشون بود و عکس می فرستادن که یادش بخیر.

واقعا یادش بخیر. 

امیدوارم شب تاریک و طولانی کرونا به زودی تموم بشه و نور سلامتی و امید به زندگی همه مردم دنیا بتابه. 

 

پ.ن۱: پنجره اتاقم کامل باز نمیشد و بخاطر ایمنی براش بست گذاشته بودن. من به مامان آنیتا گفتم گفت ما نتونستیم بازش کنیم تو اگر میتونی چیزی قرض بگیر که باهاش بازش کنی. منم دیروز که بچه ها میخواستن بیان گفتم یه چیزی با خودتون بیارید که بشه اون بست رو باز کرد. "و" که اومده میگه سلام پنجره کجاست :) 

خلاصه سه گروه جعبه ابزار رو امتحان کردن تا در نهایت "و" از بس بهش ور رفت بازش کرد. خودش از من بیشتر خوشحال شده بود.  دوستامو دوست دارم و خوشحالم که هستند بدون اونها زندگی من اصلا این شکلی نبود. 

 

پ.ن۲: مریم۱ و  مریم۲  اسم منو به دخترش یاد داده و برام ویس و ویدیو می فرسته از دخترش. میگه میره رو عکست تو واتس اپ و اسمت رو میگه.  دیشب اونم عکس های پارسال رو فرستاده. بعد دخترش یه ویس فرستاده که میگه صبا عزیزم. منم یه ویس فرستادم کلی قربون صدقه ش رفتم. بعد دوباره یه عزیزم دیگه گفت و آخرش صداش محو شد. مریم گفت عزیزم دومی رو که گفت گوشی رو بغل کرد.  چشمام اشکی و قلبی شده بود نصف شب. بعد من خوابیدم بهش گفته بود صبا خوابیده (تو ویدیویی که برام فرستاد) دخترش گوشی آیفن رو گرفته بود  میگفت صبا ایناهاش. صبا خوابیده. صدا نکنید :)     نوشتم که یادم بمونه محبت های مریم و دخملشو. 

۹۹/۱۰/۰۱

نظرات  (۱۰)

چه باحال

کارائوکه که پایه ام ناجور😆😆

حتی تو ماشین از اهنگی خوشم میاد میخونم فقط هی یکی نگه نخون ال و بل😥

وااااااای صبایی فکر میکردم خودم فقط عشق اسمونم

اصلا نبینمش دپرسم😭

وجالبه که اپارتمانم و همش دم پنجره که سلامی بدم به اسمون😅

کاش کرونا بره یا خدا به ایران رحم کنه😢

پاسخ:
چقدر وجه مشترک داریم نفس خانووم :) 

منم تو ماشین همیشه دارم میخونم و تو ویدیوهای دوستام معمولا یه صدایی از من هست :)) 

تو یه کتابی خوندم یکی از کارهایی که کمک میکنه روحیه کار گروهی بهتر بشه و اعضای یه گروه با هو پیوند بهتری برقرار کنند سرود خوندن و آواز خوندن دسته جمعی هست. ما معمولا تو ماشین این خوندن دسته جمعی رو هم انجام میدیم. 

کار خوبی میکنی دم پنجره ای! منم آسمون لازمم همیشه. 
جنی اینا یه دوستی داشتند اسم بچه شون sky بود من اونم که میدیدم ذوق می کردم حتی :) 

ایشالله کرونا بره و شرش از سر کل مردم دنیا برداشته بشه. 

یادم رفته بود بگم من هر وقت آسمون خوشگل میبینم یاد تو میافتم:) الان آسمونمون یه لایه ی نازک ابر طوسی رنگ داشت با اینکه آبی نبود اما اون ابرها خیلی خاص و خوشگل بودند باز یهو یاد تو افتادم، گفتم بیام بهت بگم:)

پاسخ:
وایییییییییی مرسی. خوشحالم که هنوز یادته من چقدر عشق آسمانم :) 
من آسمون می بینم از خود بی خود میشم. از وقتی اومدم این خونه گوشیم شده پر عکس آسمون.

فعلا اینو ببینید آسمون شب یلداست:

۰۲ دی ۹۹ ، ۱۸:۴۶ ربولی حسن کور

سلام

یلدا و کریسمس پساپس و پیشاپیش مبارک!

مگه اونجا نمیدونن قرنطینه منسوخ شده و مال پیش از جنگ جهانیه؟

پاسخ:
سلام. 

ممنونم. 

 اینجا معمولا کریسمس رو تبریک نمیگن. چون یه مناسبت مذهبی هست و ما نمی دونیم که طرف اصلا مسیحی هست یا نه! مذهبی هست یا نه! واسه همین فقط به اونایی که از عقایدشون خبر داریم و می دونیم کریسمس واسه شون مهمه تبریک میگیم.

اینجا از ورژن به روز شده و ۲۰۲۰ قرنطینه استفاده میکنند!‌

استادی که من باهاش کار می کنم، شنیدم تا ده- پانزده سال پیش، دانشجوهاش رو دعوت می کرده خونه ش. اما الان دیگه سالهاست که این کار رو نمی کنه. نمی دونم حالا دیگه حوصله ش رو نداره یا چون بچه هاش بزرگ شدنه ن حریم اونها رو حفظ می کنه یا ....

ولی یکی دو بار به مناسبت همین سال نو و ... با دانشجوهاش رفته رستوران (من نرفتم باهاشون). البته دنگی بوده ها نه مهمون استاد. :)

صبا باورت میشه این چند روز همه ش فکر می کردم ای کاش به جای کانادا استرالیا بودیم؟ دلم هوای گرم می خواد و آسمون آبی. فکر می کنم بیشتر روزهای سال این طور باشه، نه؟

من استرالیا رو تا حالا ندیدم، شنیده ام به جز حاشیه هاش بقیه ش کویری هست اما فکر می کنم هنوز همون حاشیه ها هم جا برا مهاجر ها دارن، اشباع نشدن :)

 

پاسخ:
تو جواب محبوب گفتم تا اونجایی که من میدونم تو فرهنگ غربی خونه استاد رفتن نرمال هست. 
بعدش هم از جیب خودش که خرج نمیکنه از گرنتش هست.

ما رستوران و ... زیاد میریم به مناسبت های مختلف. 
با گروه قبلی هم که بودم و اونا چینی بودن هم به مناسبت هایی مختلف رستوران می رفتیم و پرسیدم این مساله تو چین روتین بود.
و البته من ایران دانشجوی ارشد هم که بودم با استاد راهنمام زیاد رستوران می رفتیم و دقیقا مثل اینجا بچه های متاهل هم با همسرشون می اومدن. 

من از هوای اینجا واقعا راضیم. درسته که یکنواخت نیست ولی خب خیلی خوبه در حالت کلی. آره تقریبا بیشتر از۶۰٪ روزهای سال آسمون آبی هست. من اولین فاکتور انتخاب کشور واسه م انگلیسی زبان بودن و دومیش آسمون آبی و هوای غیر سرد بود :) 

درسته. کسی هم خیلی اون وسط ها زندگی نمیکنه. تقریبا همه جمعیت استرالیا همین دورا هستند. نه اشباع که نه! بزرگترین مشکل استرالیا کمبود منابع انسانی هست از دید من. حالا حالاها مهاجر بیاد هنوز کمه. ولی الان  بیشتر تمرکز برنامه های مهاجرتی روی توسعه مناطق غیر شهری هست. کلانشهرهاش به اندازه قابل قبولی رشد کردن ولی مناطق روستاییش و شهرهای کوچیکش نه.  
۰۲ دی ۹۹ ، ۱۲:۴۲ محبوب حبیب

سلام

چقدر از پستات انرژی می باره. خدا رو شکر :)

من ندید عاشق هری شدم. استادی که بگه بیاید خونه من باربیکیو:)

شدیدا دلم کارائوکه خواست. من از اینام که دوست دارم با اهتگ چه چه بزنم :دی و همسر هم میگه نمیشه بردت کنسرت :دی اونجا از خود بی خود میشی چه چه میزنی زشته :دی

 

دو هفته امار صفر، برای ما مثل خیال و رویا می مونه. با این حجم کنترل بازم بر میگردن به اون حالت :)

 

من با این و همزاد پنداری کردم! تقریبا منم در این دسته ام :)

 

پاسخ:
سلام عزیزم.

امیدوارم حداقل با این انرژی یه کم به شماها هم انرژی برسونم.

تو فرهنگ غربی کار هری عجیب نیست. نه که همه اینجوری باشند ولی خونه استاد رفتن تقریبا نرمال هست. 

ایول خیلی خوبه. خوشم اومد تو هم مثل منی. تازه من وقتی اعصاب ندارم یه سری آهنگ های خاص دارم باید حتما با اونا با صدای خیلی بلند بخونم تا اعصابم آروم بشه.
از وقتی هم که کرونا اومد و ماسک زدیم تو خیابون نیمه خلوت باشم و موزیک تو گوشم باشه باهاش بلند میخونم. کی می فهمه من چی میگم؟ :)) فکر کنند دارم با تلفن حرف میزنم :)) 

اوضاع کرونا تو ایران که جای حرف نداره دیگه :((

خدا حفظتون کنه برای خانواده و دوستان :) 
۰۲ دی ۹۹ ، ۰۸:۳۶ آوای درون

دوست نداره خب، چرا مجبورش میکنن تمارض کنه :))

ای بابا.. طرف یک تنه کل آمار استرالیا را به باد فنا داد

ماشالا اینقدر پخته و بادرایت هستی که راحت با افراد با اختلاف سن زیاد ارتباط میگیری :*

یاد دیدار پارسال بخیر... کاشکی در آینده نزدیک مجدد فرصت دیدار پیش بیاد

پنجره کو؟ :))))

آخی چه دختر کوچولوی نازی

پاسخ:
خب خودش آتو داده دست بچه ها.
وگرنه دوتا از بچه ها اومدن و فقط ناهار خوردن و نشستن و هیچ کاری نکردن.

دقیقا.

قربون شما عزیزم لطف داری. ارتباط برقرار کردن با آدمهای مسنی که به روز هستند واسم آسونتر هست تا اینکه بخوام مثلا با یه جووون لوس و نازپروده ارتباط برقرار کنم :) علاقه مندی هام به گروه مثبت ۶۰ بیشتر میخوره گویا!! 

آره واقعا یادش بخیر. روز دوم سال ۲۰۲۰ بود و من دقیقا وقتی داشتم می اومدم که تو رو ببینم تو اسنپ داشتم به خودم می گفتم سال ۲۰۲۰ تا اینجا ازت راضیم. ولی خب از همون شبش سلسله ماجراهای عجیب و غریب ۲۰۲۰ شروع شد. 

بگذار بقیه کاراش هم بگم. یه لامپ سوخته هم تو سالن بود که مامان آنیتا می گفت هیچ کس نمی تونه حبابش رو باز کنه من به "و" گفتم اون رو هم باز کرد و لامپش رو عوض کردیم. هود آشپزخونه به گفته اینا مشکل داشت ولی چکش کرد و مشکلی نداشت و فقط لازمه تمیز بشه :) 

:*

خدا رو شکر که خونه جدید رو دوست داری. منم دوست دارم عکسش رو ببینم... عالیه که سعی می کنی خوش بگذرونی و دوستان خوبی داری.... نوشتی  یاد گرفتی چطوری باید ارتباط برقرار کنی که به خودت فشار نیاد و همه چیز مودبانه باشه، اگه حوصله داشتی کمی بنویس من هم یاد بگیرم. حداقل اصولش رو بگی هم خوبه.... این بچه الان ۲ سالشه؟! من برای بچه ناراحت شدم. بده که یه بچه اینقدر به کسی که دوره علاقه داشته باشه. به نظرم بهتره مادرش این حس رو در این حد ازش بگیره.... من این مامانایی که خیلی مامان هستند رو دوست دارم. حس مادرانه شون خیلی قویه و مامان همه میشن.... چه مدل جالبیه واسه رستوران رفتن. هم رستورانه و هم تفریح. حتما باید غذا خورد یا میشه مثلا بستنی و اینجور چیزها خورد؟

پاسخ:
بلی واقعا خدا رو شکر.
چشم عکس رو میگذارم. حالا هنوز اون طور که باید و شاید عکس هایی که دلم می خواد رو نگرفتم.

من با اینکه برای ایران آدم کم رویی حساب نمیشم ولی خب هنوز تعارف تو خونم هست و برای محیط اینجا کم رو حساب میشدم. البته من یه مشکلی که دارم این هست که درخواست کردن از دیگران واسم بسیار سخته. الانا دارم تمرین کنم بهتر بشم. همش حس این رو داشتم که باید خودم همه کارام رو انجام بدم (این حس از عنفوان کودکی درون من بوده و اجازه نمیدادم کسی کمکم کنه!) الانا درخواست میکنم کمی البته. سوال میکنم هنوز هم کم هست از دید یکی مثل هری. ولی خب دیگه همینقدر در توانم هست فعلا. و البته به نسبت دوسال پیش کلی پیشرفت کردم. 

علاقه که شاید نشه گفت حتی! مامانش بهش میگه اونم طوطی هست تکرار میکنه. و البته تو روابط حضوری بچه ها بیشتر از بقیه محبت رو می فهمن. 
آره مریم خیلی مامان هست. همیشه مامان بوده. بسیار دختر فهمیده ای هست. اتفاقا ۳-۴ روز پیش بهش گفتم مادری کردنت رو دوست دارم. 

هر چی دوست داری میتونی بخوری. حتی میتونی هیچی هم نخوری و فقط آب بنوشی اگر لازمت شد‌:) مثلا وقتی یکساعته میری دلیلی نداره که حتما غذا بخوری. 

وااای چقدر این رستوران آواز خوانی خوووووبه :) من هم دوست دارم آره خب گروهی حال میده فکر کن طرف تنهایی پاشه بره :)

خرخوون بازی باحال بود گفتم کی داشته درس میخونده؟ بعد دیدم درباره ی "و" بود:)

پاسخ:
اگه آهنگ فارسی داشت خیلی خوب میشد به ۱۵ تا زبان آهنگ داشت ولی فارسی توش نبود :( 

آخه واقعا رفتارش شبیه خرخوناست. واسه هر چیزی هم صد تا منبع رو چک میکنه ۴۰۰ تا ویدیوی آموزشی هم می بینه. یعنی خدانکنه یه چیزی بیافته تو کله ش. اون موضوع و گوگل و یوتیوب رو سوراخ میکنه :)) و سینگل تسک هم هست تا اون تموم نشه نمی تونه سوییچ کنه رو یه موضوع دیگه! و البته به شدت هم باهوشه و حافظه قوی داره. چنین شخصیتی خرخون نیست آیا؟ :)) 


آدم باورش نمیشه تو این یه سال چه همه اتفاقات که نیفتاده...

خداکنه اونجا هم به قرنطینه نکشه و کنترل کنن اوضاعو. 

 

من این کارائوکه رو فقط تو فیلما دیده بودم، ولی به نظر خیلی بامزه میاد :))) یعنی تفریح سالمیه. 

 

خداروشکر که خونه و همخونه جدیدتم خوب بودن. از ویوی جدیدتم برامون عکس بذار *-* 

 

ولی حالا که گفتی بازی، ما تو خونه کلی بازی کارتی داریم، و فکر میکنم اگه یه روز بخوام برم خارج یکی از چیزایی باید با خودم ببرم همینا باشن. 

 

:(( الهی. چقد این بچه بااحساسه

پاسخ:
دقیقا همین طور هست که میگی ولی من یه حس متناقض هم داارم. حس نمیکنم من یکسال پیش ایران بودم. فکر میکنم کمتر از یکسال هست. یه جور زود ودیر با هم قاطیم.

امیدوارم. فعلا که برنامه سفر همه کنسل شد!! 

خیلی سال پیشا که تازه سی دی پلیر اومده بود ما یه دستگاهی خریده بودیم رو کنترلش دکمه  کارائوکه داشت. اون موقع ها امین (یا شایدم امید) زندگانی تو یه سی دی (راهنمای دستگاه بود یا چی رو یادم نیست)  توضیح داده بود کارائوکه چی هست و آهنگ گل آفتابگردون گروه آرین و چند تا آهنگ دیگه تو سی دی بود. من اون موقع ها آهنگ گوش بده نبودم اندازه الان (دانشجوی لیسانس بودم فکر کنم! یا شایدم پیش دانشگاهی!) و فکر میکردم فقط واسه اوناست که عشق خوانندگی دارن. 

ولی الانا که کلا همیشه دارم با آهنگها میخونم می بینم این کاملا مناسب من هست و لازم نیست خواننده باشی یا بخوای بشی.

باشه عکس می گذارم حتما.

اره اره ببر. بچه ها از ایران هم بازی میارن معمولا. البته دفعه اول چمدونت جای بازی نخواهد داشت احتمالا. 

مامانش با احساس هست در واقع. البته الان چون کروناست باهاش از رو عکس آدمها رو کار میکنند :)) 

آخی فقط پی نوشت چقدرررر نازه این بچه ... عزیزم

چقدر با این و آجار بدست حااال کردم :))

چه خوب که دور برتون شلوغ بوده. مامان آنیتا را نگه دار برا خودت :)))

یعنی همون یه نفر گند زده به کل شهر!!!؟؟؟ واقعا چقدررررر مفهوم قرنطینه تو کشورها متفاوته!

تو گیم نایت بازی خاصی میکنید یاکلا هر بازی ای؟

واااای اینکه گفتند متیو فیلم بازی کرده بوده :))) تو اون رستوران یعنی باید آهنگ ها را خواند؟ مدل خاصی از رستورانه؟ 

یلدات هم مبارک باشه و تابستون خوبی پیش رو داشته باشی :)))

پاسخ:
بس که مامانش ماهه :*

کلا هر کاری بری دستش به قول بچه ها توش خرخون بازی درمیاره :)) 

آره خوب بود خدا رو شکر. هوووم. باید یه فکری به حال آنیتا بکنم :)

با اجازه تون! همون روز اول ۲۸ نفر رو مبتلا کرده بود. اون منطقه ها فعلا اجازه ندارن از خونه بیان بیرون! 

همه جور بازی. ولی بیشتر بازی ها با کارت یا بورد گیم هست. ولی یهو می بینی منچ بازی میکنیم و کری خوندن های پشتش و داستان هایی که می سازیم باعث میشه خنده دار بشه. 
از بس مقاومت داره نسبت بهش :)
رستورانه متشکل از یه سری اتاق اکوستیک هست که دورش صندلی هست و یه مانیتور بزرگ داره و یه مانیتور برای اینکه آهنگ انتخاب کنی. زبان های مختلف هم داره. چون تو فرهنگ شرقی بویژه ژاپنی این فعالیت خیلی مرسوم هست. آهنگی که انتخاب میکنی برات با متنش پلی میشه و تو میکروفون دست میگیری می خونی باهاش. به جور تمرین خوانندگی هست :))  ورژن اصلی این مدلی هست که صدای خواننده اصلی قطع میشه ولی اینجا که ما رفتیم صدای خواننده کم میشد فقط,  که باعث میشد ریتم و فراز وفرود آهنگ رو گم نکنی. 
بعدش هم ما اکثر آهنگها رو دسته جمعی می خوندیم.
اینجایی که رفتیم تو همون اتاق یه مانیتور هم داشت واسه سفارش غذا. هر کی هر چی میخواست سفارش می داد و برات می آوردن و همونجا می خوردی. گروهی معمولا اینجاها میرن و هر گروه یه اتاق رو رزرو میکنه از قبل. یعنی تو بقیه مشتری های رستوران رو نمی بینی.

ممنونم عزیزم. زمستون شما هم پربرکت باشه.