غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

دربارة پرهیزکاران به همام (2)

چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۶ ب.ظ

گویند که امیر المؤمنین ( ع ) را مصاحبى بود به نام همام که مردى عبادت پیشه بود . روزى گفتش که اى امیر المؤمنین ، پرهیزگاران را برایم وصف کن . آنسان که گویى در آنها مى‏نگرم . على ( ع ) در پاسخش درنگ کرد ، سپس گفت :

از نشانه‏هاى یکیشان این است که مى‏بینى که در کار دین نیرومند است و در عین دوراندیشى نرمخوى و ایمانش همراه با یقین است و به علم آزمند و علمش آمیخته به حلم و توانگریش همراه با میانه‏روى است و عبادتش پیوسته با خشوع . در عین بینوایى محتشم است و در عین سختى ، صابر . در طلب حلال است و در جستجوى هدایت شادمان . از آزمندى به دور است . در آن حال ، که به کارهاى شایسته مى‏پردازد ، دلش بیمناک است . سپاسگویان روز را به شب مى‏آورد و ذکرگویان شب را به روز مى‏رساند . شب را در عین هراس مى‏گذراند و شادمانه دیده به دیدار صبح مى‏گشاید . هراسش از غفلتى است که مبادا گریبانگیرش شود و شادمانیش از فضل و رحمتى است که نصیبش گشته .

اگر نفسش در طلب چیزى ناخوشایند سرکشى کند ، پاى مى‏فشرد تا خواهشش را برنیاورد . شادمانى دلش ، چیزى است که پایدار است و پرهیزش ، از چیزى که نمى‏پاید . دانش را به بردبارى آمیخته است و گفتار را با کردار . او را بینى که آرزویش کوتاه است و خطایش اندک . دلش خاشع است و نفسش قانع . خوردنش اندک است و کارهایش آسان و ، دینش محفوظ و ، امیالش مرده و خشمش ، فرو خورده .

به خیرش امید است و از شرش ایمنى . اگر در جمع غافلان باشد ، نامش را در زمره ذاکران نویسند و اگر در میان ذاکران باشد ، در شمار غافلانش نیاورند .

اگر بر او ستمى رود ، عفو کند و به آن کس ، که محرومش داشته ، بخشش نماید . و با هر که از او ببرد ، پیوند کند . زشتگویى از او دور است . گفتارش نرم است . ناپسندى در او ناپیداست و نیکوکارى در او هویدا . همواره خیرش روى آورده و شرش پشت کرده باشد . در شدایدى که دیگران را مى‏لرزاند ، او از جاى نمى‏شود و در مکاره شکیبایى را از دست نمى‏هلد و چون در امن و راحت باشد ، سپاس حق به جاى آورد . بر کسى که دشمن دارد ستم روا ندارد و محبت دیگران به گناهش نکشاند .

پیش از آنکه بر زیانش شهادت دهند ، او خود به حقیقت اعتراف مى‏کند . و چون به پاسدارى امرى وادارندش ، ضایعش نمى‏گذارد . آنچه را که خواهند که به خاطر بسپارد از یاد نمى‏برد . دیگران را با القاب زشت نمى‏خواند .

به همسایه زیان نمى‏رساند . به هنگام مصایب شماتت روا نمى‏دارد . به باطل وارد نمى‏شود و از حق پاى بیرون نمى‏نهد . اگر خاموش باشد از خاموشى خویش غمگین نمى‏گردد . صدا به خنده بلند نمى‏کند . چون بر او ستمى رود صبر مى‏کند تا خدا انتقامش را بستاند . خود را به رنج مى‏افکند و مردم از او در راحت‏اند .

براى روز بازپسین ، خویشتن به مشقت مى‏اندازد و مردم را راحت مى‏رساند . از هر که دورى گزیند به سبب پارسایى و پاکى است و به هر که نزدیک شود به سبب نرمخویى و رحمت است . نه دورى گزیدنش از روى تکبر است و نه نزدیک شدنش از روى مکر و خدعه .

گوید که همّام از این سخن بیهوش شد و در آن بیهوشى جان داد . امیر المؤمنین گفت که :

بر جانش بیمناک بودم .

سپس فرمود :

آرى ، اندرزهاى رسا به هر که اهلش باشد چنین کند .

یکى گفت : یا امیر المؤمنین تو خود چگونه‏اى ؟ گفت :

واى بر تو ، مرگ هر کس را زمانى است که از او در نگذرد و سببى است که از آن بیرون نرود از اینگونه سخنان بازایست که شیطان بر زبان تو دمیده است .

خطبه 184 نهج البلاغه - قسمت دوم


۹۳/۰۴/۲۵