غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

شبکه های اجتماعی

سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۳۳ ق.ظ

- یکی از بچه های دانشگاهمون بود که دوستش می داشتم، ولی رابطه ی خیلی نزدیکی با هم نداشتیم و به همین خاطر هیچ شماره و ... ای ازش نداشتم. چون که سال بالایی ما هم بود بعد از یه مدت دیگه ندیدمش تا اینکه برای مصاحبه دکترا دوباره تو دانشکده دیدمش، رتبه ش خیلی خوب شده بود و خیلی دلم می خواست بدونم در نهایت کجا قبول میشه. همون موقع شماره ش رو گرفتم و گفتم از این به بعد مسیجی باهات در ارتباطم. چند روز بعدش گوشیم متحول شد و شماره ها پاک شد و دیگه ازش هیچ نشونی نداشتم. هیچ دوست مشترکی هم نداشتیم. نگران اینجا بود که شبکه های اجتماعی بدجور عرض اندام می کردند، توی ف.ی.س بوک که جوریده نشد ، باز هم ناامید نشدم و امشب به Linkedin متوسل شدم و بالاخره یافتمش و اینقدر خوشحال شدم که تونستم ازش خبر بگیرم.

- پیش دانشگاهی که رفتیم اونا منتقل تهران شدند، چون همه مون تو خونه های سازمانی بودیم یکی دو سال بعدش، همه آدرس ها و شماره هامون تغییر کرد، بعد از چند سال دیگه هیچ کس ازش هیچ خبری نداشت. چند روز پیش توی  ف.ی.س بوک  اسمش رو زدم و پیداش کردم، بعدش خودش پیام داد که از خوشحالی داره سکته میکنه و یک ساعت بعد زنگ زد و گفت آخرین شماره هایی هم که ازمون داشته تو گوشی موبایلش بوده که کیفش رو دزد زده و بدین ترتیب بعد از 13 سال دوباره تونست با هممون در ارتباط باشه.

- تا چند وقت پیش خواهری به همون دلیلی که تو پاراگراف بالا توضیح دادم از هیچ کدوم از دوستای دبیرستانش خبر نداشت. تا اینکه یکی از افرادی پیشنهادی ف.ی.س بوک  (دبیرستان من و خواهری مشترک بود) خیلی اسمش واسم آشنا اومد، بعد که وارد پیجش شدم متوجه شدم همکلاسی خواهری هست که البته الان سیدنی زندگی میکرد. اددش کردم و فرداش دیدم کلی ذوق زده پیام داده چه خبر از خواهری من کل دنیا رو دنبالش گشتم ولی پیداش نمیکنم، منم شماره خواهری رو دادم و بواسطه واتزآپ و وایبر و ف.ی.س بوک تونستن کل گروهشون رو بعد از سال ها پیدا کنند، با اینکه هر کدومشون یه گوشه دنیا هستند ولی دوباره جمعشون شده مثل اون موقع ها و همه اینها رو مدیون شبکه های اجتماعی هستیم.

۹۳/۰۶/۰۴