غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

29 فوریه - قسمت اول

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۸، ۰۲:۱۴ ق.ظ

یکی از دلایلی که من نمی نویسم تنبلی هست. چون کلی اتفاق می افته که ارزش نوشتن داره و من اگر بخوام بنویسم و نظرات شخصی خودم رو هم در مورد همش بگم باید مثلا یک ساعت بشینم بنویسم من حوصله م نمیشه و کلا سکوت اختیار میکنم :)  

ولی خب چون به خودم قول دادم بنویسم حوادث و رویدادهای ۲۹ فوریه رو در دو قسمت می نویسم. تازه بخش های دیگه ای هم داره که کاملا شخصی هست و سانسور میکنم :)

 

رویداد اول: بارمیتصوا یا برمیتصوا

 

گفته بودم که پسر جنی امسال ۱۳ ساله میشه و طبق آیین یهود پسران یهودی در ۱۳ سالگی به سن تکلیف می رسند. به همین مناسبت از همون پارسالی که من اومده بودم هفته ای یکبار بجز ایام تعطیلات و ... به کلاس عبری می رفت تا توانایی خوندن تورات رو داشته باشه. و شنبه ای که گذشت مراسم جشن تکلیف به  صورت رسمی برگزار شد. برای آماده شدن در این مراسم آشنایی با یک سری قوانین دینی و مراسم و سنت ها هم لازم بود که توی همون کلاس های هفتگی یه چیزهایی رو یاد می گرفت. از تقریبا ۳-۴ ماه پیش تاریخ مراسم مشخص بود و به همه مهمان ها اعلام شده بود. از یکی دو هفته قبل هم جهت تمرین چند باری به کنیسه رفته بودن و یه سری از مسایل رو با مادربزرگش هم تمرین کرده بود. چون مامانش یعنی جنی عبری بلد نیست.

 

مراسم قرار بود ساعت ۱۰ شنبه توی کنیسه برگزار بشه که ما تقریبا حوالی ساعت ۹ اونجا بودیم. ساختمان کنیسه یه ساختمان خیلی خیلی ساده بود بدون هیچ تزیین و نشانه ی خاصی و من اگر در حالت عادی از جلوش رد می شدم نمی فهمیدم اونجا کنیسه هست.  درون ساختمان هم که دو طبقه بود چند تا سالن بود که شبیه سالن نمایش معمولی بود و تزیین خاصی نداشت و فقط اون بخشی که مثلا محراب هست چوبی بود و یه تریبون بزرگ اونجا بود. 

 

روحانی اجرا کننده مراسم یه خانم بود و ساعت ۹:۵۵ دعوتمون کرد به داخل سالن و البته همون دم در هم کتابی رو برداشتیم. اون روز چون شنبه بود اجازه فیلم برداری و عکس برداری رو نداشتیم. 

 

لباس خانمه همون لباس معمولی بود که زن ها می پوشن و با موهای باز تقریبا ژولی پولی :) 

مردها هم حتما باید یارمولکا یا همون کلاه کوچیکه رو هنگام ورود به سالن بگذارن روی سرشون و مهم هم نیست که یهودی هستند یا نه!

 

جنی از قبلا بهم گفته بود که نباید توی مراسم شانه های خانم ها لخت باشه واسه همین با خودش شال آورده بود که شانه ش رو بپوشونه. اون خانم روحانی هم با اینکه لباسش آستین دار بود ولی وقتی خواست شروع کنه یه شال انداخت رو شونه اش که شال دعاست یا Talih.  البته من دقیق نفهمیدم کی نباید شانه شون لخت نباشه. چون به غیر از چند دقیقه کوتاه از اون شال استفاده نشد :)

 

اون کتابه که اول برداشتیم کتاب دعا بود و مثلا خانمه می گفت صفحه ۱۰۰ بعد توش عبری نوشته بود و ترجمه انگلیسی داشت. خودش یه بخشایی رو عبری یا انگلیسی می خوند و یه گروه کر ۴ نفره هم بودن که بعضی قسمت ها رو به صورت سرود می خوندن که خیلی قشنگ بود. یه بخش هایی ش هم خانمه می گفت وایسید و می ایستادیم. برداشت من همون دعاهای تو مفاتیح خودمون بود. با همون مضمون. بیشترش در مورد اینکه خدا پناه مون باشه. یا نور و روشنی زندگی مون باشه و ... یا مثلا خدای اسحاق و سارا و امانویل و ربه کا و ... مثلا خدا و پناه ما هم باش.

 

بعد یه جاهایی سولی می رفت از روی همون کتابه می خوند و یه جایی هم بعد از خوندن یه سری از اون متن ها خانمه شال دعایی رو که مال پدر پدر بزرگ سولی بود رو شونه اش انداخت و از اینکه به آیین اجدادش وصل شده و به صورت رسمی به جامعه یهودیت وارد شده تبریک گفت و آرزوی موفقیت کرد. 

 

بعد در همون محراب رو که کشویی و چوبی بود با یه سری دعا و تشریفات باز کردن و تورات بزرگی رو که شبیه تومار پیچیده شده خیلی بزرگ ( بلندی ش ۸۰ سانت بود حداقل)  رو از توی یه سری کاور پارچه ای و فلزی در آوردن و دادن دست سولی و اون هم با حمایت یکی دو تا روحانی دیگه دور سالن چرخید و بعد هم اومدن گذاشتنش روی تریبون. 

 

بعد خانمه یه تکه هایی ش رو خوند و بعد یه روحانی دیگه و بعد سولی. 

بعد یه جای دیگه ش مامان و جنی و داداشش و چند تا از فامیل های دیگه شون رفتن و یه چیزهایی در حد دو دقیقه رو خوندن. و بعدش که خوندنشون تموم می شد خانمه یه سری دعا بهشون میخوند بغلشون می کرد و می رفتن می نشستن.

 

یه جایی هم گفتن جنی و بابای سولی و ۴ نفر دیگه که اونا یهودی نبودن رفتن و یه متنی رو که از قبل آماده بود و پرینت شده بود و شبیه دعا و توصیه بود رو خوندن.

 

و دوباره یه جایی رو جنی و لی لی (دختر جنی) به عبری خوندن. البته چون عبری بلد نیستند روی کاغذی به انگلیسی داشتنش.

 

بعد هم سولی یه سخنرانی کوچیک کرد و گفت از تورات یاد گرفته که باید هدیه بده و واسه همین ۱/۳ کادوهایی که بهش تو این مراسم می رسه رو به خیریه میده و ...

 

مراسم ساعت ۱۲ تموم شد. بیرون روی میزها یه سری خوراکی ساده آماده کرده بودن واسه پذیرایی از مهمون ها. 

 

قرار بود مهمان ها که ۵۰ نفر از مهمان ها برای ناهار بیان خونه. غذا از بیرون سفارش داده شده بود و لبنانی بود. قرار بود من با دوست جنی زودتر بیام که غذا رو تحویل بگیریم و درها باز کنیم و ... رو آماده کنیم. ولی ایشون انداخت از وسط شهر اومد و شونصدتایی چراغ قرمز رو پشت سر گذاشتیم و من وقتی رفتم دیدم نصف مهمونا اومدن و اون کیترینگ داره میره :)) 

 

غذا جوجه بود به همون سبک ایرانی. و البته به ازای هر نفر یک سیخ و یا حتی کمتر. یک دونه ماهی بود که شاید یک کیلو بود ماهی و با پیاز داغ تزیین شده بود. سالاد سالمون بود و چند تا ظرف سالاد بود که شامل تبولی و یکی دو تا سالاد دیگه بود که من اسمشون رو بلد نبودم. و البته حمص و باباغنوش به عنوان پیش غذا.

 

بشقاب و قاشق و چنگال رو یه میز چیده شده بودن و هر کس می اومد برای خودش از غذاها می کشید و یه جا می نشست و می خورد. 

و نوشیدنی هم الکلی بود و غیرالکلی. که مثلا غیرالکلی مثل شربت تو شیشه ش بود. که هر کی میخواست واسه خودش می ریخت توی لیوان و آب هم می ریخت و خلاصه شربت رو درست می کرد. آب هم دو سه تا پارچ آب معمولی بود و چند تا بطری آب گازدار و همه هم با دمای محیط بدون هیچ یخ خاصی. فقط آبجوها و نه شراب ها رو گذاشتن تو یه دونه از کلمن های یخی (اینجا بهش میگن اسکی) 

 

مهمونا دوستای لی لی بودن. تقریبا ۱۰ نفر. دوستای جنی که توی تولدش بودن و عملا والدین همکلاسی های سولی توی دوران ابتدایی بودن. ۲-۳ تا دوست دیگه ش. و چند تا از فامیلاشون. که کلا جمعیت یهودی مهمونها ۱۰ نفر بودن. بچه ها که توی حیاط حسابی بازی می کردن و خوش می گذروندن. توی حیاط ما خونه درختی و ترامپولین داریم و ننو هم بسته بودن و حسابی داشت به بچه ها خوش می گذشت. بقیه مهمونها هم در حین صرف ناهار و بعدش دو تا دوتا یا چند نفری با هم حرف می زدن. این وسط دوستای جنی کمک کردن که ظرفها جمع بشه و توی ماشین چیده بشه و یه دور هم ماشین روشن شد. جنی هم میخواست پاشه میگفتن تو برو خیالت راحت. من که رفتم کمکشون می گفتن تو هم برو حرف بزن. نمیخواد کمک کنی :)) گفتم  من با شما هم می تونم حرف بزنم همینجا :))

 

یه دور هم جاناتان اومد گفت کی قهوه میخواد و اندازه ۱۰ لیوان قهوه درست شد. و بعدش هم کیک سرو شد. ۴ تا کیک یک کیلویی با طعم های مختلف و دیگه یواش یواش مهمونا رفتند. از ساعت ۳.۵ دیگه مهمونا شروع کردن به رفتن.

 

همون صبح داداش جنی در کنیسه که منو دید گفت خوشحالم که اینجایی و خواهرم از اینکه تو باهاشون زندگی میکنی خیلی خوشحاله :))  داداش جنی توی رادیو ABC استرالیا کار میکنه و یه جورایی کارشناس ادیان و مسایل خاورمیانه و ... میشه محسوبش کرد. بعد از ظهر اومد بهم گفت من بین دوستای ایرانیم اسم مستعارم شمس هست!! کلی در مورد مسایل ایران و ... حرف زدیم و وسط حرفاش هم هی می گفت الحمدالله :) بس که دوست عرب داره!  خلاصه که اطلاعاتش در مورد ایران خیلی شگفت انگیز بود.

 

دیگه یه جا هم مامان جنی منو به زن بابای جنی معرفی کرد و گفت ما شوهرمون رو به اشتراک گذاشتیم :)) و کلی خوشحال بودن با همدیگر (پدر جنی ۱۵ سالی هست فوت کرده) و وقتی جنی اینا بچه بودن از مادر جنی جدا شده و با این خانم ازدواج کرده. 

 

 توی مراسم توی کنیسه هم شوهر سابق جنی با همسرش اومده بود و گفت که حال پدرش خوب نیست و بخاطر همین نمیاد. جنی هم گفت می گم موقع دعا اسمش رو بیارن و براش آرزوی سلامتی کنند. علاوه بر بیمارها خانم روحانیه اسم کلی از اموات رو هم برد که براشون دعا کنند. 

 

قبل از رفتن مهمانها هم جنی و لی لی سخنرانی کوتاهی کردن و نقاط قوت سولی رو گفتن و ازش بخاطر تلاشش تشکر کردن و گفتن که باعث افتخاره و از این حرفها :)

 

این تازه قسمت اول شنبه بود:) تحلیل های خودم رو ننوشتم تازه شد این همه :| 

 

بعدا نوشت: پدربزرگ بچه ها که گفتم مریض بود و نیومده بود فوت کرد. احتمالا در مورد اونم باید بنویسم بعدا :| 

 

۹۸/۱۲/۱۳

نظرات  (۱۳)

جالب بود. مرسی نوشتی. به نظر من ادیان سعی می کنن با انجام این مراسم ابهت و اهمیت کسب کنن. مراسمی که معنی ای ندارند. دیده نشدن شانه! و کتاب بزرگ و ... همش واسه بزرگ جلوه دادن قضیه است مثل مراسم عروسی یا وفات.... کلا در حال حاض هیچ حسی نسبت به هیچ دینی ندارم. انسانیت مهمه.

پاسخ:
به نظر من آدم ها وقتی یه اجتماعی رو تشکیل می دن تمایل به برگزاری ایونت برای اون اجتماع رو دارن و ادیان هم مادر گروه های اجتماعی هستند.

مثلا یه خانواده دو نفره دوست داره سالگرد بگیره یا تولد یا مناسب های اینچنینی تا پیوندشون با هم رو جشن بگیرن. 

ادیان هم اومده بگن انسانیت مهمه. ولی آدمها استفاده های دیگه ازش کردن!

ولی حس میکنم براشون جنبه‌ی سرگرمی هم داره. نمیدونما؛ ولی انگار مثلاً همونجوری به این مراسم نگاه میکنن که به مراسم هالووین.

پاسخ:
شاید مراسم ها و اعیاد دیگه شون براشون جنبه سرگرمی داشته باشه ولی این فقط سرگرمی صرف نیست، چون بچه کلی زحمت کشید، مامانش کلی بردش و آوردش و استرس کشید تا مراسم برگزار بشه.

نه، کلا. مناسبات اجتماعی درون خانوادگی شون.

پاسخ:
اره جالبه:)

چه جالب...

پاسخ:
که جنی نمی دونست؟ :)

چقدر این جمله ات خوبه:

"وقتی نگاهت به دین نگاه ابزاری باشه نه سرنوشت از پیش نوشته شده که تو مجبوری انجامش بدی خیلی اوضاع فرق میکنه."
 واقعا همینطوره، خب من خیلی وقتها میگم دین قراره برای راحتی زندگی ما باشه نه اینکه ما بهش چیزی بدهکار باشیم! اما الان با این مصداق ها میبینم واقعا درست میگی یه چیزی دیگه هم هست که من اصلا حواسم بهش نبوده بود اینکه ابزاری که بعنوان اجبار باشه خیلی فرق داره با ابزاری که انعطاف داره! دین برای ما در حالت خوش بینانه اش ابزار لایتغیر هست  حالا اگر انجامش ندهیم انگار از اون دایره خارج شده ایم یه جورایی انگار بهمون گفته اند یا دین داری و این را اینطور انجام میدهی و یا اگر نداری منتظر عقوبتش باش:(
پاسخ:
نگاه صفر و یک نگاه درستی نیست تو هیچ حالتی. 

توی همین اسلام گفته ما دو تا رسول داریم. رسول باطنی و رسول ظاهری.  متاسفانه متعصبین ما رسول باطنی رو کلا حذف کردن و چسبیدن به رسول ظاهری. بعد یک خط پررنگ هم کشیدن دور رسول ظاهری. البته رسول ظاهری ورژن خودشون رو هم خودشون ساختن.  هر کی از اون خطه بیرون زد بهش حمله میکنند که تو دین نداری و از ما نیستی و خب اینجوری امتیاز جمع میکنند. و جامعه رو به ۱۰۰ دسته تقسیم می کنند و این چند دستگی سود می برن. 

دین اسلام اصلا فردی نیست کافیه یک دور قرآن رو بخونید اصلا تاریخ اسلام و نحوه حکومت داری پیامبر رو بدونید و بخونید یا حتی با کمی تعقل میشه فهمید خدا دین رو برای تمام امور انسانها وحی کرده چطور میشه اون رو فقط به زندگی شخصی آدمها تعمیم داد فقط، ولی اینکه کی قرار فرد اصلحی بیاد و زمام امور رو مطابق با دین بدست بگیره و همه چیز جای خودش باشه خدا میدونه، منمن فکر میکنم کشورهای غربی اگر حکومت داری بهتری دارند به خاطر این هست که بالای 50 درصد مطابق دین و شریعت هست، اونجا ربا صفر هست تولید بها داده میشه، کار و کار آفرینی، نظم، دانش و علم، عدم کم فروشی و احتکار و.... خوب دین هم همین رو میخواد به اضافه عدالت اقتصادی برای تمام اقشار ک هنوز نظام سرمایه داری هست... اصلا عقلانی هم فکر کنید دین نمیشه فقط برای زندگی فردی وضع شده باشه، الان بانک های ایران همه بر اساس سیستم ربا و با سود بالاتر از حد مجاز پس اگر سیاست و مملکت داری درست باشه و مطابق دین داری زندگی فردی هم درست خواهد شد. وگرنه این میشه که ما توش هستیم مدام مجبوریم وام بگیریم بر خلاف دستور دین، 

پاسخ:
این چیزی که شما مدنظرتون هست قابل پیاده سازی روی آدم های امروزی نیست. آدمهای الان تا اون بلوغ فکری خیلی فاصله دارند. 


صبا جان گفتی ختنه باز یادم افتادم! ما پسر بزرگه را نزدیک یکسالگی ختنه کردیم اما این کوچیکه هنوز نرفتیم :( اصلا برای من بعنوان انجام یه کاری هست که دلم نمیخواد و هی عقبش  میاتدازیم :( اینقدر برام عجیبه مردم بچه نوزاد را با ذوق میبرند ختنه میکنن! فکر کنم یخرده فرق کنه مراسم گرفتن جنی برای جشن تکلیف پسرش با ختنه کردن پسربچه های ها، میدونی منظورم اینه ما با تردید و هی تاخیر و بدون هیچ تشریفاتی انحام میدیم اما جنی با ذوق و شوق و تشریفات؛))) 

دقیقا انگار نکته اش اینه که اونها با فراغ بال به مسایل نگاه میکنن و دنبال اون جشن گرفتن باشند البته خب میبینم یکسال هر هفته رفته کلاس پسرش پس همچین هم فراغ بال نیست:)) 

شاید واقعا دلیلش همین باشه که چون آزاد بوده اند بدون سانسور و با پذیرش تفاوت‌ها بزرگ شده اند و اصلا همین تفاوت‌ها براشون زیبایی زندگی شده اما ما درگیر تحلیل کردن میشیم:( و خلاصه اصلا یادمون میره میشه لذت هم برد

پاسخ:
بر اساس بحث هایی که من با جنی داشتم دین از نظرش یه ابزار هست برای راحت زندگی کردن. حالا اینکه همه مون گند زدیم به دین مون بماند. ولی همیشه به من میگه خیلی خوبه که تو و جاناتان مثلا خدا رو قبول دارید آخرش همیشه یه امیدی دارید که من ندارمش. یا در مورد نماز خوندن من میگه کاری که مردم تلاش می کنند با مدیتیشن به زور انجام بدن رو تو خودت داشتی.   

وقتی نگاهت به دین نگاه ابزاری باشه نه سرنوشت از پیش نوشته شده که تو مجبوری انجامش بدی خیلی اوضاع فرق میکنه.  الان پسرش یه مهارتی به مهارتهاش اضافه شده ممکنه بعدا به کارش بیاد ممکنه هم نیاد. یادگیری این مهارت واقعا جشن گرفتن داره. حتی اگر عمیق نباشه. حتی اگر هیچ وقت ازش استفاده نکنی. 

 از اون طرف هم اینها میخوان یاد و سنت های اجدادشون رو زنده نگه دارند. جنبه های دست و پاگیرش رو گذاشتن کنار و جنبه های خوشایندش رو برای خودشون حفظ کردن.  نگران قضاوت کسی هم نیستند. هر جور دلشون میخواد مسیر زندگی شون رو انتخاب می کنند. 

چیزی که من دارم اینجا می بینم آدمها دارن تلاششون رو میکنند که نشون بدن ما اصیل هستیم و ریشه داریم.  
۱۳ اسفند ۹۸ ، ۱۹:۴۰ محبوب حبیب

پس همه قضیه ننوشتن " عامو حوصله ام نمیشه بود!" {با لهجه شیرازی :دی }

آقا بنویس. 

اگر هم حوصله ات نمیشه تحلیل بنویسی و تحلیل بشنوی بگو :) من به بچه ها می سپارم توی کامنتها بحث تحلیل پیش نکشن :دی 

پاسخ:
عامو اعصاب که نداشته باشی حوصله نوشتن هم نداری :))

نه مشکلی با کامنت ها ندارم. آدم تا به چالش کشیده نشه رشد نمیکنه و تصمیم های جدید نمی گیره. 


واااای خونه درختی ترامپولین ننو واااااااای🎻🎻🎻🎸🎸🎸

چه باحال.بعد ازتکلیف مثلا چی باید انجام بدن که قبلا انجام نمیشده؟؟؟؟

من از این مهمونی های راحت خوشم میاد و در حد امکان اجراش میکنم🎶🎵

چراشکلک نداشتم

پاسخ:
:))

نمی دونم والا. خودشونم خیلی نمی دونند :)) ولی مثلا دیگه مسیولیت اعمالشون و تصمیم هاشون با خودشونه نه با پدر و مادر.

کار خوبی میکنی راحت میگیری. 

مامان من خودش رو واسه مهمون میکشه! یعنی واقعا میکشه ها!!‌بعد آخرش هم میگه ببخشید اگر خوب نبود :((  یعنی من اونجاها دلم میخواد مامانمو نصف کنم :)) 

برام جالبه که اسلام و یهودیت تقریبا شبیه همند. مثلا حجاب و روزه و مراسمات مذهبی و سختگیری ولی عجیب خودبرتر بینی در هر دو دین دیده میشه مثلا یهود خودش را بالاتر می دونه و مسلمان هم تا حدی، 

به نظرم چون مراسم صوری هست جالب نیست مثل مراسمات عروسی که تشریفاتی شده و خالصانه نیست، مخصوصا که جنی اصلا اعتقادی نداره و این رو به پسرش انتقال میده، از بچگی جوری بار اومدیم که حس بدی نسبت به ههودی داشته باشیم و برعکسش حس خوبی به یک مسیحیت دارم، 

و اینکه اینجا جشن تکلیف رو مسخره می‌کنند در واقع دین داری داره مخلوط سیاست و سطح اجتماعی و چند تا چیز دیگه میشه بنابراین مذهب محجورتر از قبل شده 

پاسخ:
جنی تمام تلاشش رو میکنه رو که چیز خاصی رو انتقال نده و بچه هاش آزاد باشن در طرز فکرشون و انتخاب مسیر زندگی شون.

داشتم تو گروه خانوادگی مون می گفتم رفتم کنیسه یکی از بستگان که خیلی مذهبی هست پرسید کنیسه کجاست؟ اولین چیزی به ذهنم اومد این بود که تو خفه مون کردی بس که اسلام رو دین برتر می دونی و همه جوره می خوایی بهمون اثبات کنی ولی حتی نمی دونی مکان مقدس مشابه ترین دین به اسلام کجاست!! یعنی حتی هیچوقت به ذهنشون نمیاد که تو که ادعای برتری داری این برتری نسبت به کی یا چیه؟ از بقیه اصلا خبر داری؟ یا فقط یه تسبیح دست گرفتی از صبح تا شب داری میگی ما برتریم ما برتریم :)) 

از اون طرف هم خواهرم واسش جالب بود که تو قرن ۲۱ که بچه های خانواده های مذهبی ما به زور قرآن و عربی رو که خیلی شباهت به فارسی داره یاد می گیرن ولی این بچه خودش خواسته که عبری یاد بگیره و براش مراسم گرفته بشه. 

وضعیت ایران از دید من وضعیت گذار هست. این روزها باید سپری بشه و کم کم دین از سیاست جدا باشه تا هم حال دین خوب بشه هم سیاست. ولی فکر نکنم به عمر ما قد بده :(

چه پست باحالی بود خیلی خوب بود مخصوصا که جاهایی از مفهوم و محتوای دعاها را هم گفته بودی.

واقعا الان سولی به جامعه ی یهودیت وارد شده؟ یعنی خودش هم خودش را اینقدر یهودی میبینه که خانم روحانی اون را دیده بود؟

حقیقتش برام عجیب اومد جنی که خودش را بی دین میدونه(یه همچین چیزی قبلا گفته بودی نه؟) الان چطور برا پسرش مراسم مذهبی با اینهمه تشریفات تدارک دیده؟ مثلا فکر کن ما برا پسرا یا دخترامون جشن تکلیف بگیریم و کلی مهمون بگیریم! حقیقتش عمرا بتونم :)))

شمس :))))

اشتراک گذاری شوهرا:) حالا چون شوهره مرده و هیچ کدوم ندارنش راحتتر هم هستند :)))

منتظر بخش دوم و نظرات خودت هستم. بووووس بهت

پاسخ:
بچه ها خودشون رو یهودی می دونند با اینکه پدرشون مسیحی هست و مثل بعضی از ایرانی ها واسه شون کسر شان نیست که بگن ما فلان دین رو داریم ولی خب دیندار نیستند. بیشتر مثل این می مونه که اینجا هر کی که تو استرالیاس به هر حال از یه جایی اومده یکی اجدادش اسکاتلندی هستند یکی هندی یکی آلمانی ولی الان استرالیایی هستند. دین هم واسه اینا در همون حد هست اجدادشون یهودی بودن ولی اینا الان دین خاصی ندارن ولی اعلام برایت (همزه ندارم تو لینوکس:)  )  نمی کنند.

تو پسرات رو ختنه نکردی؟  این رو معادل اون بدون :)  مساله بعدی هم اینکه جنی معتقده باید تو زندگی یه سری چیزا رو جشن گرفت :)  و اینکه  پسرش هم خودش میخواسته که این کارها رو انجام بده و کسی مجبورش نکرده بوده. در حالی که مثلا دخترش نخواسته.

بخش دوم ربطی به بخش اول نداره عزیزم. مرسی گلم. بوس

جالب بود، مرسی در موردش نوشتی. اگر فرصت کردی در مورد وظایف مذهبی که از 13 سالگی باید انجام بدن بنویس

پاسخ:
من سعی کردم در مورد نماز و روزه شون بپرسم ولی جنی نمی دونست! فقط گفت می دونم مثلا برای چیزهای مختلفی که در طول روز اتفاق می افته دعاهای متفاوت دارن. 

خیلیییی باحال بود!

پاسخ:
با حالی از خودتونه خانم :)