غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

هدف از نوشتن!

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۵۲ ق.ظ

دارم کتاب "کی" یا همون when  رو میخونم. یه جایی از کتاب نوشته نقل به مضمون: دیگه اون دوره ای که کسی که ۳-۴ ساعت در شبانه روز میخوابید و پرکار بود برای ما قهرمان محسوب می شد گذشته! معلوم نیست اون آدم چه تصمیم های غلطی گرفته بر اساس این ساعت خوابش! و الان مطالعات نشون میده که خواب کوتاه بعدازظهر و یا سبک کاری ال و بل چقدر می تونه موثرتر باشه و به تصمیم های بهتر و بازدهی بهتر منجر بشه.

 

------------

۵-۶ ماه پیش که اومده بودم ایران وقتی که می گفتم الان استرالیا تابستون هست یه عده تعجب می کردن که چه جالب! الانم یکی دوبار چند تا عکس پاییزگونه رو این ور و اون ور گذاشتم و کامنت گرفتم که مگه اونجا پاییز هست؟! و البته بخاطر این مساله جاهایی که مخاطب بیشتری داشتم عکس پاییزی رو به عمد به اشتراک گذاشتم تا عده بیشتری متوجه بشند استرالیا تو نیمکره جنوبی هست و تو نیمکره جنوبی فصل مخالف نیمه کره شمالی هست.

 

هیچ کدوم از آدمهایی که ازم پرسیدن مگه اونجا پاییز هست بی سواد نبودن و همه شون تو حرفه و شغل خودشون آدم های موفقی هستند ولی خب هیچ وقت براشون (بعد از دوران ابتدایی که تو جغرافی خونده بودیم فصل ها تو نیم کره های مختلف متفاوت هستند) این مواجهه پیش نیومده بود.

 

 قطعا عکس ۴ تا برگ زرد و قرمز چیزی نیست که من بخوام باهاش پز بدم و اگر بخوام با عکسی پز بدم و یا زیبایی جایی رو به رخ بکشم ۴ تا عکس قبل و بعد از اون برگ ها تصاویر خیره کننده تری هستند :)

-----------

اینکه اینجا کلا از نکات مثبت زندگی اینجا- برخوردهای آدم ها و یا مثلا مدیریت شون تو دوران کرونا نوشتم و می نویسم هم از قاعده همون برگ های پاییزی پیروی میکنه.

 

من نه قصد دارم شادی و خوشحالی و آسایش و آدمهای خوب دور و برم رو به رخ بکشم نه قصد دارم تبلیغ مهاجرت کنم و نه قصد دارم کشورم رو تخریب کنم.  من فقط می خوام از تفاوت های اکثرا مثبت بگم تا جاهایی که داره زاویه دید خودم وسیع تر میشه زاویه دید ۴ نفر دیگه هم کمی دستکاری بشه. 

 

چیزی که من تو کشورم و بین اطرافیانم دیدم زن خوب و نجیب امروزی زنی هست که بره سرکار و پابه پای شوهرش کار کنه حامله بشه زایمان کنه بچه ش رو شیر بده و تا اونجایی که جانی در بدن داره خودش رو فدای بچه ش کنه و  خودش رو واسه شوهرش خوشکل کنه و غر نزنه  و غذاش همیشه آماده بشه خونه ش همیشه مرتب باشه تا شوهرش لطف کنه بره سرکار و بیاد و بهش خیانت نکنه. حالا  اینکه هر از گاهی آشغالها رو ببره بیرون و بچه رو دو تا تاب هم بده و ماهی یه بار ظرفهای تو ماشین ظرفشویی رو در بیاره تبدیلش میکنه به شوهر ایده آل.

 

من به جامعه سنتی و مردسالار ایرانی کاملا واقفم. می فهمم که اگر خیلی از زن ها این کارها رو نکنند خیلی از زندگی ها دوامی نمیاره و همین جوری هم که آمار طلاق مون بالاست دیگه اون موقع سنگ رو سنگ بند نمیشه! 

 

ولی میخوام بگم اگر من نوعی این کارها رو میکنم و جواب داده تو زندگیم و من باهاش خوشحالم خودم رو قهرمان ندونم و براساسش اونی که این کارها رو نمیکنه لوس و وابسته و تنبل نخونم. یه بار دیگه برگردیم به پاراگراف اول نوشته ام. یه زمانی که اونی ۴ ساعت در شبانه روز میخوابید قهرمان بود ولی مطالعات نشون داده اون سبک زندگی صحیح نیست. سبک زندگی خیلی از ماها صحیح نیست. اینکه من همه کارهای زندگی خودم رو به تنهایی انجام میدم نباید باعث افتخار من باشه این نشون از ضعف من تو یه قسمت دیگه س. البته اینکه توانایی مدیریت شرایط بحرانی رو داشته باشیم یه مبحث جداست.

 

هدف من از نوشتن و مثال آوردن این هست که یاد بگیریم تو زندگی مون به تعادل برسیم. کی می فهمیم تعادل کجاست وقتی از دو سر محور اطلاع داشته باشیم. وقتی سبک های مختلف زندگی رو دیده باشیم. وقتی بتونیم بپذیرم غیر از اون چیزی که ما یاد گرفتیم و ایمان داریم (ایمان به معنای واقعی ایمان و اعتقاد ایدیولوژیک) درسته روش های دیگه ای هم هست که اتفاقا لازم نیست اینقدر ما تحت فشار باشیم.

بارها و بارها از دوستانم و فامیل و ... شنیدم که من زن یا مادر خوبی نیستم چون فلان کارها رو نمیکنم یا مثلا ماشالله فلانی بدون کمک و دست تنها دو تا بچه رو بزرگ کرد درس خوند و سرکار رفت و ... 

من اینجا می نویسم تا یاد بگیریم خودمون و دیگران رو براساس معیارهایی که هیچ پشتوانه علمی نداره و فقط براساس آموزه های سنتی هست قضاوت نکنیم و برچسب های موفقیت و شکست مون رو محتاطانه تر چه در مورد خودمون و چه در مورد دیگران بکار ببریم.

 

و البته نه اینکه الان من دارم برچسب هام رو درست و بجا بکار می برم. من هم دارم یاد میگیرم. خیلی جاها می فهمم چقدر اسفناک فکر میکنم و خیلی جاها معیارهام ۱۸۰ درجه در حال تغییر هست. 

 

برای من ثبت کردن این تغییرات اهمیت داره و دوست دارم با چند نفر دیگه به اشتراک شون بگذارم بخاطر همین اینجا می نویسمشون. 

 

 

پ.ن: همیشه یه عده استثنا هستند تو همه چیز. مثلا یکی توانایی هاش واقعا بالاتر از میانگین افراد جامعه هست و اگر خیلی کارها رو هم با هم بکنه و ... نه تنها فشاری بهش نمیاد بلکه لذت هم می بره.  من این افراد رو تحسین میکنم ولی من به عنوان نویسنده این وبلاگ یه آدم کاملا معمولی با توانایی های معمولی و البته کلی نقطه ضعف هستم و به نمایندگی از قشر خودم اینجا می نویسم. 

 

۹۹/۰۳/۱۳

نظرات  (۱۲)

ممنونم از لطف همه، نمیدونم یک چیزی رو بگم، چند روز قبل همسرم رفته بوده سر مزار مادرش، آخه مادرش رو تو کودکی از دست داده، و بهش قول داده اگه خانومم خوب بشه تا آخر عمر نوکریش رو میکنم، بعدم گریه کردو.... این چیزی بود که خودش تعریف کرد. الانم خیلی مهربونتر شده، راستش بهش حق میدم نزدیک یک سال من این کانسر رو دارم البته هنوز باورم نشده و قبول ندارم. به هرحال فشار زیاد  به خودم این مشکل رو ایجاد کرد و بعدم تقدیر معلوم نیست آیا چند ماه دیگه زنده باشم یا نه، ولی به نظر من هر کاری رو میکنیم باید بر اساس رضایت پروردگار باشه تنها راه همین، وقتی انسان به مرحله سختی زیاد اعم از بیماری میرسه روحش قوی‌تر میشه و به مبدا نزدیکتر اونوقت می‌فهمیم اوقات خوش آن بود که با دوست بسر رفت باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود... شاد باشید در پناه خودش

پاسخ:
امیدوارم در وهله اول به زودی حالتون خوب خوب بشه و همین جا خبر سلامتی تون رو با ما به اشتراک بگذارید.  

امیدوارم که رفتارهای همسرتون ناشی از شوکی بوده باشه که بهش وارد شده و این روند مهربانی هر روز بیشتر و بیشتر بشه. مسلما تو شرایط شما داشتن روحیه قوی بسیار در روند بهبودی بیماری تاثیر داره. شاید هم این بیماری عدویی هست که قراره سبب خیر باشه و زندگی شما از این به بعد شیرین تر از قبل بشه.

امیدواریم به دیدن روزهای زیبا برای همه و همین طور شما و خانواده تون.

در پناه خدا سلامت و شاد باشید. 

سلام.

صبا جون این مطلب را همون اوایل گذاشته بودی خوندم و از اون روز هر موقع خوابم میاد و خودم را سرزنش میکنم که باید بتونم کمتر بخوابم یاد قسمت ابتدایی این پست میافتادم و بعدش با خیال راحت میخوابیدم خخخ 

واقعا موافقم ما فکر میکنیم نابرده رنج گنج میسر نمیشود و از رنج ها همین کم خوابی و .... است در حالیکه واقعیت اینه بهترین چیز اینه که اوقات را به بطالت نگذارانیم اما یه سری نیازهایی هست که برای سلامت روح و جسممون لازمند و باید بشناسیم خودمون را و بر اساس اونها برنامه ریزی کنیم. من قبلا خودم را شماتت میکردم که چرا ساعت خوابم سه چهار ساعت نیست! اما الان چند سالی هست که میگم ایکاش من هم مثل بعضی ها بدنم با چهار ساعت خواب فول میشد:) البته که باید پیشرفت کنم و بفهمم و بپذیرم که با همین بدن هم میشه کلی برنامه ریزی کرد و .... و این فهمیدن فقط از یکجا نشات میگیره اینکه ادم تا میتونه دیگران را ببینه و ازشون بخونه. من عاشق وبلاگ خوانی هستم چون با خوندن شماها قشنگ بهم نشون میده که چقدرررررر این دنیا و ادمهاش متفاوتند و هر کدوم دارند یه مدل دیگه فکر میکنند و اسمان هم به زمین نیامده :))  . یادمه چند سال پیش گفتم بنظرم هر خانه ای که جوان داره باید حتما ماهواره داشته باشه که ببینند دنیا چیزی بغیر از این چیزهایی هست که صدا و سیمای ما نشون میدهد. البته الان که ما تلویزیون را کلا حذف کرده ایم از خونه مون اما واقعا موافقم استفاده از اینترنت بین المللی چشم و ذهن ادم را باز میکنه. یکی از وحشت های من اینه که اینا دارند اینترنت ملی را جایگزین میکنند! اصلا هم نگویید نمیشه و نمیتونند! بنظر من هم میتونند و هم میشه چرا چونکه تجربه ثابت کرده و توانسته اند و کشور الگو هم دارند! وحشت دارم از اون جامعه ای که از اینی که الان هست یکدست تر باشه:( 

پاسخ:
سلام عزیزم.

البته من با نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. همچنان به شدت موافقم ولی کار را باید هوشمندانه انجام داد. طوری انجامش داد که بیشتری بهره وری و کمترین پرتی رو داشته باشه. چه تو روابط عاطفی چه تو روابط کاری و حرفه ای و ...

نمیشه و نمی تونند که نداریم. ایشالله انقراض شون به زودی بیاد :|

بله صباجان دقیقا

موافقم باهات وچه درد بزرگی😢

اما سارا

عزیزم حالا که فهمیدی زیادی گذشت و فداکاری کردی وبه خودت وخواسته هات بها ندادی بخاطر عشقی که در دلت بی ریا بوده،

اما از این به بعد از نظر من همون همسرومادر باش اما کمتر.

با احترام خواسته هاتو بگو

هرتغییری رو اطرافیان دیر میپذیرن.

اما بگوبخندبرقص کتاب بخون ورزش برو

یادت باشه این روزها هم می گذرد

سخته اما میشه

امیدوارم زودتر سلامتی تو بدست بیاری

خودت فقط میتونی به خودت کمک کنی

مهربان سارا،خوبی هایت در درگاه خداوند هنوز جای جواب دارد بی بهانه بی منت😘

پاسخ:
(گل)

سلام عزیزدلم

دلتنگتم زیاد

قشنگ من حرفهایی که زدی یه درده .یه درد خیلی بزرگ وزیاد

که نوددرصد جامعه ماست

همون حرف سارا

که ازجون وروحت مایه بذاری و وظیفه ات بدونن و بگن وظیفه اته!!!اسلام میگه!!!!؟؟

بعد همون ادما میخوان مهاجرت کنن برن😂😂😂😂

نمیدونن زن احترام ونفقه و ... داره

ازقران فقط چهارتا زن رو میدونن وچه اسفناک

 

دقیقا وسط خال زدی صباجان

اینکه همه چی روی دوش زنه

تازه باورمیکنی برای همین اقا،که فقط میره سرکار و میادخونه اسنراحت رو حق مسلم خودش میدونه؛چله میگیرن وقران ودعا وثنا؛که اقاخیانت نکنه.

همه چی توخونه براش مهیا وگل وبلبل باشه.🤔🤔🤔

من نمیفهمم چرا باید مردا یا زنهامون رو اینطوری بار بیارن،؟؟

پاسخ:
سلام نفس بانوی عزیزم.

ممنونم از محبتت مهربون خانم.

می دونی دردش بیشتر کجاست. روز مادر یه دست پینه بسته رو تو شبکه های اجتماعی می گذارن و از مظلومیت و سربه زیری و فداکار بودن مادرهای نسل قبل تعریف و تمجید می کنند که هیچی برای خودشون نمیخواستند. کی این کار رو میکنه؟ ۴ تا زن ظاهرا امروزی و جوان! خب لعنتی ها دارید از جنایتی که علیه زنان شده تقدیر میکنید!  حالا یه عده یه کم پیشرفت کردند و میگن زن باید تو اجتماع باشه. ترگل و برگل هم باشه. ۲-۳ تا بچه هم بیاره و  جونش که بالا اومد از شدت فشار این همه مسیولیت و شوهرش که بهش خیانت کرد بهش حمله کنند که زن ریحانه هست و جاش تو خونه و تو خودت خواستی بری بیرون کار کنی این خیانت هم سزای اعمال خودت هست!

یه عده دیگه هم هستند که تا زوجی رو می بینند که همکاری میکنند سریع برچسب لوس رو می چسبونن رو خانم. که ما همه کار خودمون کردیم و اینها نازپرورده هستند و ... 


حالا تازه این یه بخش از مشکلاتمون هست. 


۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۴۰ ام اسی خوشبخت

و من همیشه لذت میبرم از نوشته هاتون، دقیقا به همین دلایلی که گفتید که به نظرم نقطه قوت وبلاگ شماست و هیچ ایرادی هم بهش وارد نیست!

متاسفانه جامعه همیشه میخواد ما رو یک شکل کنه تا راحت تر ما رو کنترل کنه، منظورم از جامعه مشخصا جامعه ای هست که توش زندگی میکنم و من جوامع دیگه رو در حد خوندن وبلاگ و کتاب و فیلم میشناسم و تو هیچکدوم زندگی نکردم که بتونم نظری در موردش بدم اما دوست دارم تو جامعه ای زندگی کنم که تفاوت انسان ها رو بپذیره، متاسفانه تو جامعه بسته ما دقیقا عکس اینه. اتفاقا امروز میخواستم در مورد همین موضوع یه مطلبی بنویسم تو وبلاگم که ذهنم رو درگیر کرده.

پاسخ:
لطف دارید دوست عزیز.

می دونی جوامع دیگه هم عاری از عیب و ایراد نیستند و جامعه کامل نداریم. ولی خب هر فرهنگ و جامعه ای نکات مثبت زیادی داره چه خوبه که ما خوبی ها رو بدونیم و سعی کنیم با توجه به نیاز خودمون بومی سازی شون کنیم.

کاملا موافقم. کاش زودتر می فهمیدم. مدتی هست کسالت شدید دارم طوری که از پس کارای خونه بر نمیام بزور میرم سرکار و برمیگردم. بچه هامم خیلی اذیت می‌کنند. قبل این دقیقا همون همسر و مادر فداکار بودم هم سرکار برم و حقوق کافی بیارم هم غذا و نهار و شام هم تولد بچه ها و جشن و. . حتی لباس دخترمو خودم دوختم ما و خودم.... تو حرف و دهن دور و بریا بود چه دختر هنرمندی چه فعال و... وقتی مریضی سراغم آمد منتظر فداکاری همسر بود ولی افسوس و افسوس. بگذریم که چه حرفایی رد و بدل شد. ولی این حرف رو میگم که گفت تو خود قرآن نوشته وظیفه زن کار در خانه و.... این آدم حتی یک دور قران رو نخونده. تازه تو سنت هم گفتند زن تنها وظیفش یک چیز. حتی شیردادن هم وظیفه اش نیست چه برسه به کارهای خونه، حالا برای من دیر شده ولی خانوم‌های عزیز از جونتون مایه نذارید آخرش کسی آفرین نمیگه. حالا چه سرکار برید یا ترین. باید عرضه داشته باشید از حقتون دفاع کنید. اگر واقعا همسرتون رو شناختید و دیدین انسان هست اونوقت براش فداکاری کنید اونم نه فراتر از قدرت روحی و جسمی.... ایشالا روزی نباشه که یکی مثل من نوعی به خاطر فشار زیاد به بدن قدرت بغل کردن بچشو نداشته باشه 

پاسخ:
چقدر ناراحت شدم بخاطر بیماری که اینقدر آسیب به زندگی تون زده.

امیدوارم به زودی بهبودی حاصل بشه. خیلی زود. 

خیلی از شرایط پیش اومده واسه تون ناراحت شدم. ان شالله این دوره تمام میشه و تصمیمات هوشمندانه تری برای مدیریت امور خانه و بچه ها می گیرید.

چه جالب! کتاب when نظرم رو جلب کرد. ممنون که معرفی کردی... سخته نوشتن خیلی حرفها،  به نظر من نقطه تعادل وجود نداره و من اصلا نمیخوام بهش فکر کنم. این یه خط بی نهایته. زندگی هر کس هم با کل متغیرهاش (ظرفیت روحی، جسمی، عقلی خودش و شرایط محیطیش و ...) یه نمونه یکتاست. هر کسی در هر لحظه برای خودش  با توجه به همه این شرایط ها تصمیم میگیره و یک گام برمیداره. آنچه مهمه تصمیم گرفتنه. در این پروسه ذهن ما در یک چارچوب قرار داره که خواسته یا در اکثر مواقع ناخواسته روی تصمیم گیریش تاثیر میگذارند. من شخصا دوست دارم اون چارچوب ها رو کمتر داشته باشم تا تصمیم های بهتری بگیرم... دیدن زندگی افراد در کشورهای دیگه، آشنایی با فرهنگ هاشون،‌ مطالعه و برخی کارهای دیگه کمک می کنن که حتی گاهی بفهمم چنین چارچوبی رو فرهنگ در ذهن من شکل داده و  در تصمیم گیری های من نقش داره.... مثلا زن میتونه یه موجودی باشه که اصلی ترین وظیفه اش تمکین از آقا است و آقا هم نفقه ایشون رو فراهم میکنه و بهش اجازه میده که از خونه بیرون بره یا نه. در عین حال زن میتونه موجودی باشه که  پابه پای مرد در مدیریت خانه نقش داشته باشه و از نظر حقوق هیچ فرقی با مرد نداشته باشه و دو نفر باشند که با هم خانواده رو مدیریت می کنن. در این حالت نمیتونی انتظار داشته باشی که تحت حمایت مرد قرار بگیری. خودت رو لوس کنی و از آقاتون طلا هدیه بگیری و .... یعنی هر دو تعریف یه ویژگی هایی داره.... اینکه ذهنمون رو از چارچوبی که فرهنگ برامون تعریف کرده خارج کنیم و با ذهنی باز تصمیم گیری کنیم مهمه.... خلاصه اش اینکه به نظر من فکر کردن به پیدا کردن نقطه تعادل صحیح نیست. نقطه تعادل نداریم. یه عالمه بسته های انتخابی هستند که هر لحظه یکیشون رو برمیداریم و با این کار از درخت تصمیم یک شاخه رو انتخاب کردیم و .....

پاسخ:
من ترجمه فارسیش رو تو فیدبیو رایگان دارم می خونم. البته من چون لاک پشتم خیلی وقت پیش شروعش کردم نمی دونم هنوز رایگان باشه. 

اون خط بی نهایت و منحصر بودن زندگی هر فرد رو کاملا درست میگید و من هم باهاش موافق هستم. هر کسی تو زندگی ش یه انتخاب هایی داره. بحث من تو این پست این نبود. 
بحث من این بود که اولا آگاه بشیم انتخاب های دیگه ای هم می تونه وجود داشته باشه. یه موقع هایی از من می پرسند سیاه رو دوست داری یا سفید من میگم سفید. چون واسه من بهتر از سیاه هست. ولی دقیقا بحث من این هست که یه جعبه مدادرنگی ۱۰۰۰ رنگ تو دنیاست و من مجبور نیستم فقط سفید رو انتخاب کنم و اتفاقا انتخاب سفید که احتمالا یه انتخاب افراطی هست می تونه آسیب زا هم باشه با وجودی  که ظاهرش زیباست!!
دوما اگر من به هر دلیلی سفید رو انتخاب کردم یه چماق (ذهنی و قضاوتی و حتی تو دل خودم بدون اینکه با کسی در موردش حرف می زنم) برندارم و بگم چون من از سفید لذت می برم سفید درست ترین رنگ دنیاست و هر کی سفید دوست نداره داره قرتی بازی و لوس بازی درمیاره :) 
۱۳ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۵۸ محبوب حبیب

همه زندگی من یکی که رفته سر این پیدا کردن نقطه تعادل و هنوزم پیداش نکردم.

 

واقعا اشنا شدن با دو سر طیفو خیلی خوب اومدی. :) 

 

 

پاسخ:
ما آموزه های سنتی مون یه سری چیزها رو حذف کرده بودن واسه مون. برای همین پیدا کردن نقطه تعادل خیلی سخت هست!

آفرین. عالی.

پاسخ:
(گل )

موافقم صبا جان :*

پاسخ:
(گل )

کاملاً موافقم باهات 👌👌 

پاسخ:
(گل )

عالی واقعا

پاسخ:
(گل )