غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

۳۱ ژانویه ۲۰۲۳!

سه شنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۱، ۰۳:۱۳ ق.ظ

دیگه دلم واقعا برای نوشتن تنگ شده! 

برای خودم هر چند روز یکبار البته می نویسم همچنان. البته در واقع به این شکل هست که لیستی از کارها و مشغله های فکریم رو مینویسم تا بفهمم چقدر کار دارم. بعد میرم سراغ کار و زندگیم تا موج بعدی.

 

امروز صبح بالاخره موفق شدم قبل از شروع کار برم یه کوچولو قدم بزنم! دقیقا صبح یک ژانویه پام پیچ خورده بود و امروز رفتم تو محل حادثه و گفتم دیگه حواسم بیشتر هست و اومدم بهت بگم نمیگذارم احساس گناه کنی که تو رو مقصر پیچ خوردن پام می دونم 😁

 

بجز چهارشنبه ها بقیه روزها رو از خونه کار میکنم! چهارشنبه هام عملا بیشترش جلسه هست! و هفته پیش که یه کم ساعت جلسات تغییر کرده بود من ناهار هم خونه خوردم و وقتی رسیدم محل کارم مستقیم رفتم تو جلسه و بعدش هم جلسه بعدی و بعدی!

 

تو گروهی که من کار میکنم از همه جای استرالیا هستند و بخاطر همین جلسات همیشه انلاین هم برگزار میشه ولی خب خوشبختانه مدیر مستقیمم و بیشتر اعضای تیم ما سیدنی هستند و جلسات دونفره مون حضوری هست اکثرا! 

 

من از سه چهار ماه آخر درسم شروع کرده بودم به اپلای کردن واسه کار و دو بار دیگه برای همین سازمانی که الان هستم دعوت به مصاحبه شدم یه بارش دقیقا دو روز قبل از اخرین ارائه تزم بود و کلا نادیده گرفتمش! بعد که اومدم اینجا سرکار متوجه شدم اگر اون مصاحبه رو پاس میکردم مدیر مستقیمم میشد مگی که از اول ژانویه رفت مرخصی زایمان و تا اواخر سال هم برنمیگرده! و البته من پروژه های مگی اینا رو دوست نداشتم! هر چند که تیم ما و اونا عملا زیر مجموعه یه واحد محسوب میشیم ولی خب بعد از شونصدبار سوپروایزر عوض کردن  تو پی اچ دی دیگه حوصله بی مدیر بودن رو واقعا نداشتم! 

تیممون ظاهرا و تا الان که خوب بودن و من حس راحتی دارم باهاشون! همچین غیرمستقیم و دوستانه هم ازت کار میخوان که الان خودم باورم نمیشه بعد ۲.۵ ماه این کارا رو من کرده باشم 😃😃

 

دیگه اینکه گفته بودم درخت گوجه داریم 😅 (از بس قدش بلنده🌴) عاقا گوجه که داد ما هر چی صبر کردیم قرمز نمیشد گوجه هاش🍈 دیگه سرچ کردم و فهمیدم پتاسیم لازم داره برای قرمز شدن. یه کود همه منظوره برای همه گیاهان گرفتیم و هفته ای یکبار به همه بجز نعنا و ریحان کود میدم. دیگه گوجه ها قرمز شدن🍅 بعدش شمعدونی هامون ماشالله اینقدر سرحال شدند که آدم دلش ضعف میره واسه شون😍🥰😍یکی از شمعدونی ها فقط یه ساقه خیلی پیر داشت که فقط چند تا برگ سبز داشت همیشه گل میداد ولی نهایتا دو تا گل همزمان. الان ماشالله هزار ماشالله چشم بد ازش دور 🤭🤗🤫 کلی برگ و ساقه جدید داده و همزمان ۵-۶ تا گل داده 🌺🌺🌺 بعد از کلی آزمون و خطا هم انگار تونستم شمعدونی تکثیر کنم. یکی با قلمه زدن! یکی هم با ساقه ای که گذاشتم بودم تو آب ریشه بده! البته هنوز بزرگ نشدن ولی گویا زنده هستند!!

البته این طفلی ها امروز گل میدن فرداش یه بارون شدید میاد همه گلها یا میریزه یا ساقه ها میشکنه! من نظرم این هست که باید یاد بگیرن خودشون رو با هوای اینجا وفق بدن! و واسه همین دیگه نمیاریمشون جایی که کمتر بارون بخورند! فکر کنند تو باغچه هستند! چیکار میکردن اون موقع؟!!‌ (عکسشون)

 

دیگه اینکه زندگی مشترک هم خوب است و شیرین🥰🥰 جناب یار همین طور که از اسمش برمیاد واقعا یار و همراه هست 💕 (الان فهمیدم دیروز پایان ۵ ماه زندگی مون در این خونه بوده)

از نکات مثبت زندگی مشترک مون تا حالا این بوده که تقریبا میشه گفت شکر کاملا و تا حد زیادی نمک از زندگی من حذف شده و تا حد امکان تلاشمون رو میکنیم که رژیم غذایی سالمی داشته باشیم و هر چیزی که امکانش باشه رو تو خونه خودمون درست کنیم و تمام تلاشمون رو هم میکنیم که کمتر زباله تولید کنیم.

دیگه اینکه یه دور همه دوستامون رو تقریبا دعوت کردیم!(بعضیا چند بار اومدن البته 😅😅) از مهم ها مونده فقط جنی اینا یه دور بیان. دوستان قدیمی یادشون هست که این موقع سال معمولا می رفتن کانادا اسکی. وقتی برگردن انشالله اونا رو هم بگیم بیان. دیگه امیدوارم تا دور دوم یه فاصله ای باشه و بتونیم به برنامه های دیگه مون هم برسیم. 

 

به صورت خیلی فشرده نشستیم کارتون خانواده دکتر ارنست رو دیدیم. خیلی خووووب بود 🤗🤗 مخصوصا که الان ما استرالیا هستیم و تازه می فهمیم چی می گفتند و چه تجربه هایی داشتند. از یوتیوب دوبله فارسی سانسور نشده رو می بینیم. فکر میکنید کجاها رو سانسور میکردن واسه مون؟!! وقتی سگشون رو بغل میکردن/ وقتایی که شطرنج بازی میکردن/ تولد فلون (با اینکه توش ذره ای آهنگ و یا حتی چیز دیگه ای نبود)/ سالگرد ازدواج مامان و باباشون و خیلی جاهایی که ما اصلا متوجه نمیشیم چرا سانسور کرده بودن!!!🤔🤔

 

همین فعلا! 

نظرات  (۱۸)

دوست خوب من صبای عزیزم، امروز نشسته بودم و به خاطره هایم در شیراز فکر میکردم. دلم تنگ بود، کمی هم دلم گرفته بود ... ناگهان اومدی و نشستی تو خاطرم. دلم برات تنگ شد، برای اون دیدار شیرین و کوتاه و تنها دیدار، اما دوستی ک حس میکنم سالهاست قدمت داره، به یاد اون گفتگوی شیرین ،،، گفتم سری به وبلاگت بزنم. اول پست امید را خواندم و چقدرررر نیاز داشتم به تجویز امید در وجودم و چقدر حس خوب گرفتم از شمعدانی ها و امید و نوشته قشنگت. دلم باز شد. دلم امید میخواست و به من هدیه دادی....

بعدش اومدم سراغ خواندن این پست و به نیمه ک رسیدم، جایی ک از جناب یار نوشته بودی، قند و نبات و همه شیرینی ها رو به من دادند عزیز دلم.... مبااارک است. مبارک هم باشید دوست خوبم. هزاران تبریک.... آخ ک چقدرررر خوشحال شدم صبا جان. لذت عاشقی گوارای وجودت

پاسخ:
فضیلت جانم چقدر پیامت حس خوبی بهم داد عزیزم. 
متشکرم عزیزدلم. لطف داری. مرسی از اینکه اینقدر با معرفت و مهربونی :* 

من همیشه وقتی میرم سراغ جعبه زیورآلاتم و اون گوشواره ای رو که به نام تو هست می بینم دلم پر از حس خوب میشه. 

امیدوارم امید همیشه تو دلت زنده باشه و هر روز شاهد رویش و رشد جوانه های جدید باشی. 

مراقب خودت باش بانوی هنرمند :)

سلام

می شه از استرالیا هم عکس بزارین؟

پاسخ:
سلام.

برای دیدن عکس های استرالیا:
 اقیانوس دوست دارید یا جنگل یا بافت شهری و ... همه رو گوگل بهتون کمک میکنه که ببینید :)

چه پست سرسبزی. زندگی سبز و تراس و گلدون سبز . امیدوارم دلت هم به این سبزی و طراوت باشه و بمونه

پاسخ:
متشکرم لیلی جان.

امیدوارم که همین طور بمونه و بیشتر هم بشه :) 

خوشحالم که خوشحالی:)

پاسخ:
ممنونم مهوش جان :) 

عزیزم توت فرنگی ریشه اش خیلی نیاز به فضا برای رشد نداره چون رشد عمقی کمی داره، اگه گلدونش برای برگها و گلها مناسبه نیاز به تعویض نیست. بخصوص الان که گل داره بهتره جابه جا نشه. حدود ۶-۱۰ ساعت باید نور داشته باشه ولی اگه آفتاب خیلی شدیده ممکنه اذیت بشه و نباید بارونه زیاد باعث بشه آب توی گلدونش جمع بشه و بمونه چون احتمال پوسیدگی و بیماری قارچی رو بالا می‌بره. 

پاسخ:
خیلی خیلی ممنونم رها گلی از راهنماییت :* 
وقتی بارونی شد پس جا به جاش میکنم. چون خودم مرتب بهش آب میدم  دیگه نیازی به آب بارون هم نداره و خب بارون هم مثل اسپری آب واسش هست که احتمال انتقال قارچ رو بالا می بره. 

امیدوارم به میوه دادن برسه. خیلی حس خوبی خواهد بود و حتما این حس خوب رو با خاله رهاشون شریک میشم :) 

بازم ممنونم رها جان :*

سلام صبا جان. خوشحالم که همه چیز خوب پیش میره.. از تصور درخت (!) گوجه فرنگی هم کلی ذوق کردم. .. شمعدانی هم که عالیه... 

خانواده دکتر ارنست هم برای بچگی هامون خوب بود.. فکر کنم هنوز هم اگر ببینم برام جذاب باشه.. فعلا بچه های مدرسه والت و پروفسور بالتازار و کارآگاه گجت و بل و سباستین و یکی دو تای دیگه را تماشا کرده ایم :))

پاسخ:
سلام عزیزم.
مرسی لطف داری دوست جانم :) 
درخت گوجه مون کلی ناراحته این روزها! آفتاب و گرما شدید بوده خیلی خیلی بی حال شده :( امروز دیگه جاش رو عوض کردم و فکر کنم باید کلی هرسش کنم و تا باز دوباره بشه یه بوته گوجه :(( 

خانواده دکتر ارنست کلی چیز میز برای یاد گرفتن داره و همچنان جذاب هست. 

وای چقدر کارتون دیدید دوباره :)) مادر و پسری دیدن حتما جذابتر هم هست :)  

عزیزم من یه بار برات نوشتم نمی‌دونم بهت رسید یا نه برای همین دوباره می‌نویسم. عزیزم اگه آب اونجا شور هست و احتمال میدی ماسه ها نمک داشته باشند بهتره ۱-۲ بار بشوریشون بعد استفاده کنی. توی گلدون بریز بعد قلمه‌ها رو حدود ۱۰-۱۵ سانتی با قیچی برش اریب بزن. و چون توی آب نیست باید بهش اب بدی تا خاکش خشک نشه. وقتی دیدی سرحال شده و احتمال دادی ریشه داده باشه میتونی جا به جا کنی. چون الان استرالیا تابستونه و شمعدونی رو نور مستقیم زیاد اذیت ممکنه کنه بهتره کنار دیوار که سایه می افته بذاریشون . 

در مورد توت فرنگی بستگی داره چه رقمی باشه عزیزم،  ۴ فصل باشه یا فقط بهار بار بده. اگه خیلی گل داده میتونی چندتا از گلها رو کم کنی تا غذای بیشتری به گل‌های مونده برسه اگه زیاد نیستند که لازم نیست، بهتره خاکش هم کود داشته باشه یه مقدار که تقویت بشه . میتونی با استولونها یا ساقه های رونده زیادش کنی، استولونها رو روی یه گلدان دیگه بکش و روی یه قسمتیشون خاک بریز بعد یه مدت از همون منطقه ریشه میده بعد از بین دوتا گلدون ساقه رو قیچی کن و از هم جداشون کن. اگه هدفت میوه هست که نذار استولونها زیاد رشد کنند و کوتاهشون کن. توی زمستون هم پوشوندن ریشه ها با یه مقدار خاک و کود بیشتر یا کاه و کلش یادت نره. آب هم مراقب باش زیاد بهش ندی چون بخصوص میوه اش به قارچ و کپک حساسه. 

بازهم اگه هر موضوعی بود خوشحال میشم کمک کنم دوست خوبم. 

عزیزم برای من هم تو یه دوست واقعی هستی و به چشمم دوست خودم بهت نگاه میکنم، و خیلی خوشحالم اگه این حس دوطرفه باشه. 

پاسخ:
رهای عزیزم. 

یه دنیا ممنونم از حس مسئولیت پذیری که داری که حتما جوابت رو من ببینم. 
عذرخواهی منو بپذیر عزیزم کامنت قبلیت رسیده بود ولی من وقت نکرده بودم تایید کنم. 

مرسی بابت تذکرت در مورد شوری ماسه ها! الان خونه مون کنار رود هست میرم ماسه آب شیرین میارم :) کلی ذوق دارم کی بتونم برم ماسه بیارم و شمعدونی قلمه بزنم.


تا اونجایی که یادم هست توت فرنگیه ۴ فصله هست ولی اصلا حالت رونده نداره! یعنی کلا ۱۵ تا برگ هست و ۲۰ تا گل. بهش کود میدم. ولی این روزها خیلی گرم میشه اینجا نمیدونم اون حد از آفتاب و گرما براش مناسب هست یا نه! بعد از اون طرف گلدونش جایی هست که بارون هم روش میریزه! و یه وقتایی بارون وحشتناک شدید میاد! شاید باید بگذارمش جای امن تر که کمتر تغییرات اب و هوایی شدید داشته باشه؟ و اینکه شاید هم گلدونش کوچک هست؟ و به جای بیشتر نیاز داره؟!

عزیزدلی رها جانم :* یه بغل محکم :)

خوب کردی نوشتی ، هر روز چک میکنم و منتظرم بنویسی ، ولی گاهی هم وصل نمیشم . 

جونم صبا جانم . به عشق باشی و تندرستی و موفقیت های بیشتر

پاسخ:
ممنونم ساره عزیز و مهربون :*

امیدوارم به زودی خودت از موفقیت های بیشتر و عشق و استقلال و هر چیزی که دوست داری بهش برسی بنویسی. 

من در خدمتم صباجون. هر کمکی از دستم بر بیاد تا جایی که اطلاع داشته باشم اصلا دریغ نمیکنم عزیزم. 

اتفاقا برای شما که نزدیک ساحل زندگی می‌کنی عزیزم تهیه ماسه خیلی راحته چون منظور از ماسه برای قلمه بیشتر ماسه بادی هست که ماسه کنار‌ساحل هست نه ماسه ساختمونی چون اونا املاح داره و باید شسته بشه چندبار. پیت ماس هم حتما دیدی فقط اسمش رو نمیدونی, همون دونه های سفید شبیه یونولیت توی خاک گلدونها. اینها به این خاطر استفاده میشه که سبک هستند و آب رو نگه نمی‌دارند چون قلمه ریشه نداره و راحت خراب میشه. 

خوشحالم اگه این بهانه بشه تا بیشتر برامون بنویسی, چون واقعا وقتی یه مدت نمینویسی من خیلی دلم برات تنگ میشه. 

پاسخ:
وای مرسی رها جان.

یعنی من یه گلدون رو پر از ماسه کنار ساحل کنم و قلمه شمعدونی رو بگذارم توش و همون مراحل اول که یه هفته جای تاریک یا کم نور بعد یواش یواش ببرمش تو نور. بعد از مثلا یک ماه که ریشه زد جابه جاش کنم به گلدون عادی؟؟ 

رها گلی در مورد توت فرنگی هم سوال دارم: هر چی هم سرچ میکنم چیزی پیدا نمیکنم! توت فرنگی مون یه سری گل داد و من یه جا خوندم که باید گلهای سری اول رو بچینی. منم چیدم. الان دوباره گل داده! تو آفتاب هم هست هر روزم بهش آب میدم! دیگه باید چیکارش کنم؟! الان بیشتر از دو ماهه داریمش! خیلی شاداب نیست! کی باید انتظار میوه داشته باشیم ازش؟! 

قربونت عزیزم. لطف داری حسابی بهم.این احساس دو طرفه هست رهای عزیزم. تو هم واسه من از جمله کسانی هستی که وقتی مینویسم دوست دارم حتما ازت کامنت بگیرم. من واقعا به خواننده های وبلاگم به چشم دوست نگاه میکنم. ممکنه یه مدت ننویسم ولی همون مدت به همه شون فکر میکنم. حالا یه عده خودشون وبلاگ دارند میرم سر میزنم و از احوالشون با خبر میشم ولی دوستانی مثل تو که وبلاگ ندارید رو واقعا احساس دلتنگی دارم و وقتی میگم دلم برای نوشتن اینجا تنگ شده به این معنی هست که دلم برای تعامل با شماها تنگ شده :) 

صبای عزیزم خیلی خیلی ممنونم بابت آرزوی قشنگت دوست خوش قلبم. امیدوارم صدها برابرش به خودت برگرده عزیزم. 

توی کامنت ها دیدم در مورد قلمه گیاهها گفته بودی، خواستم اگه اجازه بدی یه  نظری بدم چون تاحدی آشنا هستم. اگه خواستی قلمه هات بهتر نتیجه بده سعی کن عزیزم برای گیاههایی با ساقه علفی مثل همون پتوس از آب استفاده کنی ولی برای گیاههایی با ساقه خشبی تر و چوبی مثل شمعدونی بهتره از ماسه یا پیت ماس به عنوان بستر قلمه زنی استفاده کنی. اینجوری بهتر جواب میگیری، حتی یه سری هورمون های ریشه زایی هم هست که میتونی به انتهای قلمه هات بزنی بعد بذاری داخل ماسه برای گیاههایی که سخت قلمه هاشون میگیره کمک می‌کنه. 

خواستم کمکی کرده باشم، ببخشید اگه دخالت کردم عزیزم. امیدوارم همیشه از دیدن گل و گیاههای زیبات لذت ببری و ماهم بادیدنشون حالمون خوب بشه. 

پاسخ:
ممنون رها جان.

خیلی خوشحال شدم در مورد قلمه ها گفتی. 
من اینایی رو که در مورد شمعدونی گفتی و اون هورمون ریشه زایی و ... رو تو سرچام خونده بودم ولی فکر میکردم حالا حتما لازم نیست طبق این اصول پیش رفت! مثلا پیت ماس رو من اصلا نرفته ببینم چی هست :) خیلی تخصصی بود به نظرم :) یا همون هورمون ریشه زایی :)) 

الان ولی تو که گفتی فکر میکنم پذیرشش واسم راحتتر شد :) و خوشحال میشم که بازم از تجربیات و دانشت در این زمینه بگی. 

قطعا کمک کردی رها جان. خیلی متشکرم.
حالا که یه متخصص داریم اینجا هر از گاهی پس باید بیام سوالام رو بپرسم و راهنمایی بگیرم :)) 

از جمله‌هایی که خیلی خیلی منو خوشحال می‌کنه : همیشه وبلاگتو میخونم :) 

کامنت گذاشتن یا نگذاشتن اونقد برام مهم نیست این که بدونم دوستانم میخوننم خیلی دلگرمم می‌کنه.

ممنونم دوست قشنگم ♥️ چقدر حرفات به جونم نشست

کامنتا رو می‌بندم که کسی مجبور نکنه خودشو برای هذیونام کامنتی بذاره 😁 حرفی داشتی خصوصی بگو عزیزم ♥️

پاسخ:
من همیشه میخونم عزیزم.

من وبلاگ های زیادی رو میخونم ولی فقط واسه ۱۰٪ شون شاید کامنت بگذارم! 

امیدوارم هر روز یه قدم به سمت آرامش پیش بری و یه جوری واسه مون بنویسی که دلت بخواد ما هم کامنت بگذاریم عزیزم.

مراقب خودت و دخملیا باش :* 

سلام صبای دوست داشتنی. 

چه حس خوبی داشت این پستت. گوارای وجودت همه موفقیتها، شادی‌ها، عشقها و آرامشها. امیدوارم خیلی بیشتر از اینها روزیت قرار بگیره که لایقش هستی. 

پاسخ:
سلام رهای مهربون و صبور :*

خدا رو شکر که حس خوبی گرفتی عزیزم :)

عزیزم متشکرم از خوش قلبیت و بیانش. 
از ته قلبم برات آرزو میکنم به زودی تجربه های شیرینی تو همه جنبه های زندگیت داشته باشی و غرق آرامش و شادی بشی. طوری که کمتر تلخی های گذشته یادت بیاد عزیزم. 

سلام صبا جان :)

چقد پستت قشنگ و پر از حس خوب بود.

عکس شمعدونی هاتونم خیلی قشنگ بود. منم باید یه رسیدگی حسابی به پاسیو مون بکنم و مخصوصن شمعدونی ها که درخت شدن :))) امیدوارم منم بتونم این بار در قلمه زدن موفق بشم، چون برای من توی آب گذاشتن جواب نداد و اصلن ریشه نزد. قلمه زدن هم با بدبختی نگهشون میدارم ولی از یه جایی به بعد دیگه برگ نمیدن و زرد میشن. نمیدونم چرا واقعن :(

چقدر خوب که هم از کار و شرکت و همکارات راضی هستی هم از زندگی مشترک. امیدوارم همیشه شاد و خوشحال و سلامت باشی :*

 

پاسخ:
سلام نازنین جان :)

خوشحالم که حس خوبی گرفتی :)

نگاه تو هم قشنگ هست عزیزم. 

رسیدگی به گلها خیلی خوبه! من صبح ها حتما باید یه دور به گلها برسم تا بتونم بعدش تمرکز کنم. باعث آرامش میشه و وقتی هم که گل میدن یا رشد برگاشون رو می بینی حس میکنی قدر توجهت رو میدونند و بیشتر ترغیب میشی بهشون برسی.

من توی آب گذاشتن رو از همون ساقه پیر استفاده کردم و هیچ امیدی هم نداشتم و فرض رو بر این گذاشته بودم که جواب نده ولی ریشه زد ولی وقتی به خاک منتقلش کردم دو تا برگ داشت که اونا هم زرد شدن و افتادن ولی الان دو تا جوانه کوچولو دوباره رو سرش سبز شده.
قلمه هام والا تا یک ماه حالشون خوب بود. بعد شروع کردن به زرد شدن و مردن. ۵-۶ تا قلمه بودن فقط یکیش زنده هست الان و اونم کلی وقت بدون هیچ فعالیتی بود یعنی یه دو تا برگ فسقلی داشت همین! نه برگ میداد و نه اون دوتا زرد میشدن! تا اینکه شاید بعد از دوماه غنچه داد فسقلی! الان خیلی وقته غنچه داره ولی فکر کنم انرژی کافی نداره که بتونه به ثمر برسونتشون و همین جوری درگیر غنچه هاس!! و البته برگاش هم زرد شدن و افتادن ولی دو تا برگ جدید داد بازم. خلاصه ناامید نشو تو هم. بالاخره یه روزی جواب میده.

مرسی عزیزم. لطف داری نازنین جان. منم برات آرزوی سلامتی و شادی و موفقیت دارم :*

سلااااااااام صبا!

چه پست خوب و پرانرژی و شادی! :) الهی شکر.

 

کلی برای شمعدونیا و گوجه‌ها ذوق کردم.

ایشالا خونه‌تون همیشه گرم باشه و پر خنده و جایی که دوستاتون برای مهمونی و احساس آرامش توش لحظه‌شماری کنن.

برای کارت هم خیلی خوشحالم که همه چی خوب بوده تا الان. ایشالا از اینجا به بعدش هم عالی باشه. من دارم کم کم شروع میکنم برای شرکت‌های دیگه اپلای کنم.

 

خوش باشی :*

پاسخ:
سلام مهسا جان :*

خدا رو شکر انرژی مثبتش به شما هم رسید. 

عزیزم ایشالله یه روزی بیایی استرالیا و بیایی از نزدیک گوجه و شمعدونی ها رو ببینی.

مرسی مهسا جان. لطف داری. امیدوارم واقعا بتونیم گرما و انرژی خونه مون رو روزبه روز بیشتر کنیم و به آدمها حس خوب بدیم.

مرسی عزیزم. کارم در مقابل اون روزهای سخت و تنهایی پی اچ دی سخت نیست! یعنی برمیگردم نگاه میکنم و یادم میافته که چه روزهای سختی رو گذرونم دیگه همه چی واسم آسون میشه! و استرس هام کم میشه! از پروژه الانم هیچی نمیدونم! ولی خب می دونم دوستش دارم و از پسش برمیام انشالله. 

موفق باشی تو اپلای کردن واسه کار جدید. 
خوبی اینجاها این هست که به نسبت میشه راحت کار عوض کرد. امیدوارم یه پوزیشن مناسب و دوست داشتنی بهت پیشنهاد بشه به زودی.

قربونت عزیزم. همچنین. :*
۱۱ بهمن ۰۱ ، ۱۰:۰۰ ربولی حسن کور

سلام

چه خوب که یک پست پر از اتفاقات خوب نوشتین (البته به جز پیچ خوردن پا) من گاهی با ماشینمون درددل میکنم اما حرف زدن با محل حادثه را تا به حال تجربه نکرده بودم!

عکستون سر کار برام باز نشد رفتم خونه میبینمش

من وقتی کارتون بابالنگ دراز را از ماهواره دیدم دهنم باز موند چون تازه متوجه شدم چقدر سانسور داشته و بیشترش هم سانسورهای مسخره! حالا اگه تونستین اونو هم ببینین. البته این که کلا دوست پسرهاشونو سانسور کنن تاحدودی منطقی بود!

درمجموع امیدوارم با جناب یار زندگی خانوادگی و شغلی خوبیو تجربه کنین. و اگه گذرتون به ایران افتاد هم در خدمتتون هستیم.

پاسخ:
سلام!
امیدوارم که حادثه ای پیش نیاد که بخواین چنین کاری رو انجام بدین.

:) 

خیلی لیست کارتونها زیاد شد! ولی باشه به اونم فکر میکنیم :) دوست پسر اشکال نداره چیزهای مسخره و عادی زندگی رو هم ندیده بودیم.

ممنون خیلی محبت دارید. همچنین باشه برای شما و خانواده! 
در مورد ایران هم لطف دارید بسیار. 

به به میبینم که زندگی شیرین می‌شود 😁😁😁😁 

چقدر خوب 😍😍😍 روی خوش زندگی نوش جانت عزیزم ♥️

اتفاقا دیروز تو یادت بودم 

داشتم فکر می‌کردم خبری ازت نیست 

پاسخ:
اره خدا رو شکر پس از مصائب و بالا و پایین های فراوان رسیدیم به قسمت شیرین :)
ممنون از محبتت عزیزم. 

من خیلی به یادت هستم همیشه. وبلاگت رو میخونم همیشه! 

سخت مینویسی ولی! هر چند زیبا! همون روزی که تو به یادم بودی منم اومدم دیدم کامنت اکثر پست ها رو هم بستی. دلم میخواست واست کامنت بگذارم!

همیشه وقتی یادت می افتم از ته قلبم واست آرزو میکنم بتونی این روزها رو به خوبی پشت سربگذاری و به زندگی که لیاقتش رو داری برسی! روزهایی که دیگه نخوایی نقش بازی کنی برای هیچ کسی و از درون و بیرون خوشحال باشی واقعا :) 

سلام، 

پستت پر از انرژی بود، مرسی که نوشتی:) 

گلدونت هم خیلی خوشگله حالا انشاالله میروید یه خونه با باغچه بزرگ، یه چیزی شبیه خونه اول جنی اینا که بودی :) من دلم هنوز اونجا گیر کرده خخخ 

 

واقعا چرا اونجاهاش را سانسور می‌کردند؟ بخدا دیوووووونه اند اینا :( 

من مهاجران را خیلی بیشتر دوست دارم:) 

پاسخ:
سلام عزیزم.

خوشحالم که اینطور بوده :)

انشالله!  حالا باغچه به اون بزرگی نه ولی یه باغچه ای که پر از گلهای مختلفش کنم انشالله :) البته فروختن اون خونه رو خواهر! 

چون سگ نجس هست و شطرنج اون زمان حرام بوده و تولد و سالگرد ازدواج هم حتی تو یه جزیره دورافتاده نشانه شاد بودن هست و احتمال به گناه افتادن تو شادی هست!!!!

پیشنهادت مطرح شد قرار شد مهاجران هم ببینیم :)) 

سلام سلام صبا جون

چقدر خوب که نوشتی برامون.

 

وای عکس شمعدونی ها فوق العاده بوووووود

هزار ماشاالله چقدر ناز بودن🧿

ای کاش بیشتر برامون عکس میذاشتی😁

 

ای جانم از زندگی متاهلیت....

ان شاالله همیشه کنار هم در آرامش باشید.

چه تصمیمات عالی ای هم گرفتید👌👍

 

واقعا قسمتهای تاثیر گذاری رو سانسور کرده بودن😆👍😅

پاسخ:
سلام عزیزم.

لطف داری.

خیلی حس خوبی میده شمعدونی ها گفتم باهاتون به اشتراک بگذارم حس خوبشون رو :)

من خیلی عکس میگیرم ولی خیلی عکس کم به اشتراک میگذارم حتی با مامانم اینا هم عکسای زیادی رو به اشتراک نمیگذارم! 

مرسی عزیزم. محبت داری. همچنین باشه برای خانواده شما.
البته جناب یار نمک و شکر مصرف نمی کردن/ منم به ایشون پیوستم ولی برای بقیه چیزا دیگه سعی میکنیم دوتایی سالم خوار باشیم.

خیلی واقعا :| سگ رو ناز میکردن مشکل نداشت ولی بغل کردنش چرا :| یعنی همچین روانی هایی بودن و هستن اینا!! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی