غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

اولین سالگرد آشنایی!

سه شنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ۰۳:۱۵ ق.ظ

به تاریخ پارسال دیروز یکشنبه بود ۱۳ مارچ و دوستم باهام تماس گرفت و بعد از یه مقدار حرف زدن از کلیات, پرسید داری دیت میکنی؟! گفتم نه! قرار بود دیروز برم یه نفر رو ببینم ولی حس کردم وقت تلف کردن هست و کنسلش کردم. گفت من (ایشون آقاست) چند وقت پیش با یه نفر آشنا شدم که گویا دنبال یه گزینه مناسب هست و من برداشتم این بوده که ممکنه بتونه گزینه مناسبی باشه ولی شناخت خاصی ندارم و هیچ تضمینی هم نمیدم. منم گفتم کاملا می فهمم. مشکلی نیست شماره م رو بهش بده. 

زهرا (دوست صمیمی م) چند روز بعدش قرار بود بیشتر از یک ماه بره ایران. دوستای دانشگاهم هم واسم قدغن کرده بودن که برم دیت تو این چند ماه باقیمانده از آخر درسم و میگفتن نیاز به تمرکز داری و بعدش کلی وقت داری. تو یکی دوتا پست قبل تر گفتم که حوصله حرف زدن با هیچکس و توضیح شرایطم رو نداشتم. هیچ چیزی خوب نبود!! و به هیچ کس هیچی نگفتم!

دوشنبه ۱۴ مارچ ۲۰۲۲ اولین باری بود که بهم زنگ زد. گفتگوی خوبی بود! ولی من قرار بود فقط مشاهده کنم! شب بعدش که زنگ زد در مورد موضوع تزم پرسید و کارهام. منم براش توضیح دادم و گفتم اصلا در شرایط خوبی نیستم! بهم گفت ثبت کن این تاریخ رو! بهت قول میدم تا آگست که باید درست تموم بشه همه چیز درست شده و خوب پیش رفته اگر اون موقع من بودم که خیلی هم خوب و تو شادیت شریک میشم. اگر نبودم بگو یه آقای محترمی بود که مطمئن بود همه چیز خوب پیش میره! :)

بار اول رفتم دیدمش! هیچ دلیلی برای رد نداشتم! ولی دلم میخواست ازم خوشش نیاد و خودش بره! ولی خب برعکس بود انگار! می گفت فقط آخر هفته ها کافی نیست! تو هفته هم بعد از کارش می اومد نزدیک دانشگاه! یه جورایی یه پاتوق واسه خودمون داشتیم تو بارون شبها می رفتیم شام میخوردیم! و من همچنان هیچ دلیلی برای رد نداشتم! و اصلا واسم سنگین نبود! تمرکزم رو نگرفته بود!

هنوز سه هفته از اومدنش نگذشته بود که گره اصلی کارم باز شد!

۶-۷ جلسه گذشته بود که به مامان آنیتا گفتم من دارم با یه نفر دیت میکنم! به دو تا از دوستای دانشگاهم هم گفتم! 

وقتی زهرا از ایران برگشت خیلی نگران زنگ زد که من این مدت هر چی تو از میپرسیدم تو خیلی آروم و کوتاه می گفتی همه چی خوبه! نکنه خیلی اذیت شدی و میخواستی من نگران نشم! :)) گفتم نه عزیزم! قضیه این هست که فکر کنم دوستت دیگه سینگل نباشه! 

خیلی چیزا خارج از کنترل ماست خیلی وقتا! مثلا وضعیت بازار اجاره خونه تو سیدنی! تو این مدتی که دیت میکردیم چون صاحبخونه ش گفته بود میخواد خونه رو بفروشه داشت دنبال خونه میگشت ولی خب هیچ پیشرفتی حاصل نمیشد. از اون طرف یه سفر ایران هم در پیش داشت! از اون طرف هم من بخاطر سفر آنیتا و مامانش به مالزی دو ماهی تنها میبودم! انگار تکه های پازلی بود که ما هیچ دخالتی توش نداشتیم! از ایران که برگشت مستقیم از فرودگاه اومد خونه ی ما! چون چند روز پیش آنیتا اینا رفته بودن و جالبی قضیه این بود که دوبار پروازشون کنسل شد و هی عقب می افتاد سفرشون!‌  تو اون شرایط تز نوشتن واقعا واسه من مقدور نبود که بخوام هفته ای چند بار شال و کلاه کنم برم بیرون ببینمش!

قبل از اینکه از ایران برگرده یه شب از بس که مامان نگران بود که من درسم تموم شد تنها بخوام خونه بگیرم و لولوها بخورنم :)) بهش گفتم نمیخوام تنها خونه بگیرم!!! و از آخر براش توضیح دادم و مامان هم گفت تو خودت عاقل و بالغی و حتما تصمیم درستی میگیری :)

البته که تصمیم ما این بود که اگر همه چیز خوب پیش رفت برای بعدش تصمیم میگیریم و خب همه چیز خیلی عادی پیش رفت!

انگار مثلا ما اینجا سالها داشتیم زندگی می کردیم. حتی همونجا هم یکی دوبار مهمون داشتیم و بچه ها اومدن بهمون سر زدن! :) اینقدر همه چیز عادی بود :) همون روزها بود که بابا رو هم در جریان قرار دادم و بابا هم فقط ابراز رضایت و خوشحالی کرد :) 

آنیتا که برگشت تو پراسترس ترین روزهای کاری من با اینکه قرارداد خونه ی عشق مون رو هم بسته بودیم ولی مجبور شدیم تا تاریخ تحویل خونه ۱۰ روزی رو یه جای دیگه بمونیم. خیلی اتفاقی یه هالیدی هاوس خیلی زیبا با ویوی اقیانوس و جنگل تو یکی از سواحل شمالی سیدنی شد دومین سقف مشترکی که زیرش زندگی کردیم. 

و در نهایت همون آقای محترمی که ۱۵ مارچ بهم قول داده بود همه چیز خوب پیش میره شب سابمیت تزم کنارم ایستاد تا تزم سابمیت بشه و  او حالا شده بود شریک زندگی من. 

بله یکسال گذشت و تقریبا ۹ ماهش رو کاملا با هم بودیم و توی مرور این یکسال نتیجه گیری که کردیم این بوده که تیم خوب و البته دوستان خوبی هستیم و نمره ی تیممون تو این یکسال A هست. 

 

باشد که سالهای بعد نیز شاهد A های دیگر باشیم. 

۰۱/۱۲/۲۳

نظرات  (۲۰)

چه داستان قشنگی...

قلبم رفت...

 

پاسخ:
ممنون عزیزم🥰

امیدوار تا آخر داستان قشنگ باقی بمونه

خوشحالم برات خیلیییی خیلی خیلییی خداروشکر... خواستم اول تو واتس پیام بدم بهت و حالتو بپرسم. گفتم برم بلاگش و اونجا بخونم حالشو، ک حالمو خوب کردی بانووو

 

 

پاسخ:
عزیزم مهوش مهربون و نازنین. 

متشکرم از خوش قلبیت گلم. حالت همیشه خوب باشه عزیزم. 

سالگرد آشناییتون مبارک صبا جان. سالها در کنار هم با آرامش و شادی زندگی کنید( گل )

پاسخ:
ممنونم ترانه عزیز.

متشکرم از آرزوی قشنگتون. امیدوارم که چنین شود و برای شما هم شادی و سلامتی باشه تا همیشه :) 
۱۳ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۲۳ زندگی به سبک ام اس

خیلی ممنونم :)

خب پس من یه قدم جلوترم چون نه نازنازی هستم، نه لوس :))
ولی خب تنهایی الان برام یه غول بزرگه که باید کوچیک تر و کوچیک ترش کنم تا بشه هم قد خودم و باهاش دوست بشم.

ممنون از توصیه خوبتون، باید همین کارو بکنم، تا زمانی که دیدگاهم نسبت به اتفاقات و جریان های اطرافم تغییر نکنه تو اون پوسته محافظه کاری گیر میکنم. باید بهتر از فرصت هام استفاده کنم، چه تا وقتی اینجام، چه وقتی برم.

پاسخ:
خواهش میکنم عزیزم.

اگر نازنازی و لوس نباشی همه چیز خیلی بهتر قابل مدیریت هست. 

تنهایی اتفاقا توانایی هات رو میاره رو. طعم استقلال خیلی شیرین هست. به چشم غول چراغ جادو بهش نگاه کن که قراره آرزوهات رو برآورده کنه :)  تو وقتی بتونی تنهایی یک ماه زندگی کنی و همه چیز رو خودت مدیریت کنی کم کم حس اعتمادت به خودت بیشتر و بیشتر میشه و تمایل داری که کارهای بزرگتر انجام بدی. 

نمیگم استرس نداشته باش و چون نمیدونم کجا داری میری و به چه منظوری بیشتر از این توصیه های جنرال چیزی نمی تونم بگم. 

سلام،

چه عاشقانه زییلیی بود اشناییتون. عشقتون پایدار صبا جان:)

پاسخ:
سلام مامان آسمان عزیز.

مرسی عزیزم. لطف داری. 

شما هم در کنار هم شاد باشید و سلامت :* 

هزار ساله بشین، با هزار تا A. 

 

پاسخ:
ممنونم سمانه جان. لطف داری عزیزم.

خودت چطوری مامان مهربون؟ دخملی حتما کلی بزرگ شده :* 
۰۴ فروردين ۰۲ ، ۱۳:۳۴ زندگی به سبک ام اس

خیلی تبریک میگم و آرزوی خوشبختی و شادی و کلی حس های خوب براتون دارم :*

خوندن این پست چقدر چسبید، یه مدت بود سرنزده بودم و حالا که اومدم کلی حس خوب اینجا جریان داشت :)

کامنت هایی که در مورد تنهایی نوشته بودید یکم بهم قوت قلب داد. من همه عمرم با خانواده زندگی کردم و حالا که تصمیم به مهاجرت تنهایی گرفتم، خیلی زیاد از تنهایی میترسم، از اینکه از پسش برنیام، یا افسردم کنه، یا اگه بیماریم اونجا پیشرفت کنه و هزارتا ترس دیگه، اما راهیه که تصمیم گرفتم برم و الان تنها چیزی که باهاش خودمو آروم میکردم این بود که فوقش نخواستی برمیگردی، زنجیر به پات نمیبندن که (هر چند حتی از اینم میترسم :))) )!

اما تعبیرتون از تنهایی و سفر با موتور رو دوست داشتم، امیدوارم تو این جریان مهاجرت منِ ترسو تغییر کنه و بشه منِ ماجراجو و از این سفر لذت ببره. حتی الان که ازش مینویسم حس میکنم دلم میخواد بزنم زیرگریه و تسلیم بشم و بیخیال همه چی بشم. اما الان ترس موندن برای من بیشتر از ترس رفتنه. چقدر کلمه ترس رو تکرار کردم :|

پاسخ:
خیلی متشکرم هم ار تبریک و هم از آرزوهای قشنگتون :)  بهترش و بیشترش باشه برای خودتون :)

خدا رو شکر حس خوبی گرفتید.

اولا تبریک میگم بابت تصمیم جسورانه تون برای مهاجرت. امیدوارم در کنار سختی هایی که داره از تمام مزایاش هم بهره کافی رو ببرید.

راستش اکثر دخترانی که دور و برم بودن تا الان و تنهایی مهاجرت کردن مشابه شما بودن و خیلی هاشون هم به شدت ناز نازی و لوس و وابسته به خانواده! ولی خب الان تقریبا همه شون خوشحالن از سختی های روزهای اول و استقلالی که دارند! و همه شون به خودشون افتخار میکنند که چنین مسیری رو انتخاب کردن و ادامه دادن.

شما هم مثل اونا دیگه! فرق خاصی من نمی بینم. فوقش هم سخت بود و واقعا توان ادامه نداشتی برمیگردی دیگه :)) 

از خودت توقع نداشته باش یه شبه تغییر کنی. من از واژه ترسو استفاده نمیکنم ولی آدم محافظه کار همیشه زمان بیشتری برای تغییر لازم داره! به خودت زمان بده و از سعی کن به تک تک لحظه هات به چشم فرصت نگاه کنی. وقتی اینجوری پیش بری کم کم همه چیز خوب پیش میره. 

خوشحالم که تجربه ات از رها کردن تنهایی شیرین هست. زندگی دو نفره هم مزایا و معایب خودش رو داره امیدوارم همیشه مزایای شریک بودن بر تنهایی غلبه کنه و چایی دو نفره تون شیرین باشه

پاسخ:
ممنونم لیلی جان.

من نمیتونم بگم معایب تا الان!
محدودیت های زندگی مشترک متفاوت هست! من تو تنهایی نمی تونستم هیچ کاره دونفره ای رو انجام بدم و همیشه باید برای کارهای غیر یک نفره باید با یکی از چند روز قبل هماهنگ میشدم. تو زندگی مشترک اما می تونم اکثر کارهای انفرادی رو انجام بدم و فقط بخشیش هست که محدود میشه.
و برای کسانی امثال من هم که مدت ها همه ی مسئولیت های زندگی رو فقط یک نفره پیش می بردن زندگی مشترک یعنی کاهش میزان مسئولیت و بار زندگی. 

تعبیر چایی دونفره رو خیلی دوست داشتم. اولین هدیه ی زهرا دوستم یک ست قوری و فنجون دونفره بود برای خوردن چایی دو نفره :) 
۲۹ اسفند ۰۱ ، ۱۵:۳۸ ربولی حسن کور

سلام 

شرمنده که با تاخیر بهتون سرمیزنم 

امیدوارم زندگیتون پر از شادی و سلامتی باشه و تا سالها شاد و خوشحال با هم زندگی کنید.

پاسخ:
سلام دشمنتون شرمنده باشه. هر موقع دوست دارید اینجا سر بزنید.

خیلی متشکرم از آرزوی قشنگتون. همچنین باشه برای شما و خانواده تون.  

چه پست خوبی :)

براتون کلی خاطرات خوب کنار هم دیگه و زندگی پر از عشق رو آرزو می‌کنم!

 

+ پیشاپیش سال نو مبارک! امیدوارم برای هر دوی شما کنار همدیگه سالی پر از برکت و سلامتی باشه :)

پاسخ:
متشکرم از آرزوی قشنگتون. برای شما هم سلامتی و شادی باشه تا همیشه :)


خیلی ممنون از تبریک سال نو. سال نو بر شما هم مبارک باشه. 

امیدوارم برای همه کسایی که نوروز رو جشن میگیرند این نوروز شروع جدیدی باشه! شروعی پر از تحول و حال خوب. 

صبا جانم عزیزم سالگرد عشق و همراهی تون مبارک باشه 

الهی سالگردهای پر از عشق و دائمی داشته باشید عزیز من 

پاسخ:
ممنونم ساره مهربون و خوش قلبم :*

مرسی از آرزوی قشنگت دوست قشنگم.

منم برات یه زندگی پر از عشق و شادی و آسایش از ته قلبم میخوام :) و امیدوارم این اتفاق خیلی خیلی زود بیافته :) 

سلام صبا جان،

سالگرد آشنایی و یکسالگی با هم بودنتون مبارک :)

ایشالا حالا که در دور مقدماتی A گرفتین، در مراحل بعدی A+ باشه .

 

اون قسمت تنها خونه بگیرم، لولو ها بخورنم هم خیلی بامزه بود، چون مامان منم دقیقن دغدغه اش همینه که وای تنها باشی تنها بری لولو میخورت :))

+جوابت به رها در خصوص تنهایی و تنها بودن رو هم واقعن دوس داشتم و خیلی موافقم باهاش، 

پاسخ:
سلام نازنین جان.

خیلی ممنونم عزیزم. 

خب ما که دوست داریم به سمت A+ حرکت کنیم. مخصوصا که سال اول بیشتر دور مقدماتی هست و شناخت ولی خب از اون طرف من فکر میکنم سال اول هیجان ها هم بیشتر هست. هر چند که به قول جناب یار ما بر اساس تصویری که از هم تو ذهنمون ساخته باشیم شروع نکردیم. برداشت امروزمون از همدیگه به مرور زمان ایجاد شده و تو موقعیت های متفاوت و کاملا به دور از هیجان. در هر حال امیدوارم به هر حال تیممون از پس آزمون های مختلف زندگی به خوبی بربیاد.


حالا مامان من دیده که من تنهایی از پس همه چیز برمیام ولی خب غریزه مادرانه هست دیگه و البته خب دوست نداشتند از جنبه یار و همراه من تنها باشم و خب از این بابت کاملا بهشون حق میدم.

آره عزیزم. من همیشه میگم آدمی که تنهاست انگار با موتور میره سفر :) خب هیجانش بیشتر هست. دستش خیلی بازتر هست که هر جایی سرک بکشه. هر جا دلش خواست میتونه توقف کنه و کلا برنامه های جذابی میتونه داشته باشه. ولی خب اگر خسته شد هم کسی کنارش نیست. باید صبر کنه خستگیش در بره و بعد ادامه بده و خب گاها خطرها و ریسک های بیشتری سرراهش هست.
ولی زندگی با یه فرد دیگه مثل سفر با ماشین هست. هر جایی با ماشین نمیتونی بری و یه محدودیت هایی داره ولی خب گاها تو همون ماشین هم خوش میگذره بدون اینکه منظره خاصی در انتظارت باشه. امنتیش هم بیشتر هست و اگر خسته شدی یکی دیگه هست کمکت کنه.
ولی امان از روزی اونی که همسفرت هست یار نباشه و بار باشه. همش حسرت موتور سوارهای جاده رو میخوری و فکر میکنی چقدر داره بهشون خوش میگذره و ... 

کلا ولی من معتقدم زندگی سفری هست که باید ازش لذت برد چه تنها باشی چه همراه داشته باشی و خب این یه تکلیف فردی هست :) 

چه حس خوبی داشت این نوشته

کلی تبریک....امیدوارم همیشه کیف کنید

پاسخ:
خیلی ممنونم نیوشای عزیز.

امیدوارم زندگی تو هم پر از اتفاقای خوب باشه و کیف کنی :) 

مبارک باشه عزیزم اولین سالگرد آشناییتون. 

فقط اونجا که گفته بود اگر من نبودم بگو یه آقای محترمی هاهاها خوشم اومد:)) 

صبا خیلی خوبه حس آرامشی که الان داری، گوارای وجودت عزیزم.

خیلی خوبه وقتهایی که همینطوری بعضی کارها پشت سرهم جور می‌شوند، به قول تو مخصوصا وقتی که دیگه آدم رها میکنه:)) البته که عاقلان دانند این رها کردن بعد از چندین مرحله کنده شدن پوست صورت میگیره نه همون اول کاری:))))

خوش باشید همیشه، ماچ و بغل بهت

پاسخ:
مرسی زری جون :*

قربونت عزیزم، محبت داری.

اون موقع که توش هستی که متوجه ترتیب اتفاق ها نیستی، فقط باید فکر کنی و زود زود تصمیم بگیری. بعد که زمان می گذره و برمی گردی نگاه می کنی می بینی عه چه جالب، اگر این اتفاق ها نمی افتاد، مسیر زندگی کلا یه شکل دیگه بود!!

کنده شدن پوست گفتی و کردی کبابم😁😁


مرسی عزیزم، شادی و سلامتی همیشگی باشه برای تو و خانوادت🥰

اولین سالگرد آشنایی تون مبارک، امیدوارم سالگردهای زیااااادی سرشار از A  را با هم جشن بگیرید و قلب هاتون سرشار از صمیمیت و عشق بشه

پاسخ:
مرسی عزیزم.

و خیلی ممنونم از آرزوهای قشنگت. امیدوارم چنین شود. 

و برای شما هم شادی و سلامتی و صمیمیت باشه تا همیشه. 


عزیزم 

مبارک باشه  .

این لحظات شیرینی قشنگی دارن .

پاسخ:
ممنونم رویا جان.

بله این روزهای زندگی شیرینی قشنگی دارند. 

^__^

خوشتون باشه و سال های سال نمره کنار هم بودنتون A باشه 💚

پاسخ:
متشکرم دوست عزیز از آرزوی قشنگتون.

برای شما هم سلامتی و شادی باشه تا همیشه :) 

صبای عزیزم سلام.

اولین سالگرد آشناییتون مبارکت باشه عزیزم. امیدوارم صدها سالگرد رو درکنار هم با عشق و سلامتی با نمره A بگذرونید. 

چه داستان عاشقانه جالبی رو شروع کردید، انگار خدا می‌خواسته همه چیز رو اونجوری که باید در کنار هم قرار بده و شما فقط نظاره گر بودید. می‌دونم که تنهایی یکی از سخت‌ترین قسمت‌های مهاجرت و زندگی آدمهایی مثل ماست. اینکه یه نفر بیاد و بشه دوست و یار و همراه برای گذشتن از مسیرهای سخت بهترین اتفاقیه که می‌تونه توی زندگیمون بیفته، خیلی خوشحالم که میبینم داری از چشیدن طعم عشق و آرامش لذت میبری، امیدوارم که تاابد این حس براتون تازه و ناب باقی بمونه و از درکنار هم بودن لذت ببرید. 

پاسخ:
سلام رهای مهربون.
متشکرم عزیزم از آرزوی قشنگت :*

یه جاهایی از زندگی نباید دست و پا بزنی باید رها کنی ببینی زندگی واست چی پیش میاره. 
شاید در نگاه اول بدشانسی به نظر بیاد ولی خب وقتی از دور بهش نگاه میکنی همون ها فرصت های بعدی رو پیش آورده.

به نظر من تنهایی سخت نیست اونقدرا! هر چند که الان که تجربه همراه و یار رو دارم خب خیلی آسونتر شده همه چیز! ولی خب واقعیت این هست که تنهایی خیلی آسونتر و زیباتر از قرار گرفتن در کنار آدم اشتباه هست. من با تنهاییم مشکلی نداشتم! داشتم عادی زندگیم رو میکردم و از مزایاش هم استفاده کافی و وافی رو بردم.  ولی خب همه می دونیم که یه سری اهداف و برنامه ها تو زندگی در بستر خانواده میسر هست و تاکید میکنم زمانی رسیدن به این برنامه ها ارزشمند هست که شریکت فرد صحیحی باشه و نه به هر قیمتی. من نمیخواستم به خودم تو این زمینه بدهکار باشم.

امیدوارم عزیزم یه اتفاق شیرین مشابه هم به زودی واسه خودت رخ بده و تجربیات نابی رو داشته باشی. 


سلاااااااااااام صبا جان:)

مبارک باشه یک سالگیتون!دلم پر از نور و ستاره شد.

الهی که همیشه نمره‌ی تیمتون A باشه. 

:*

پاسخ:
سلام مهسای عزیزم.

متشکرم گلم. دلت همیشه پر از ستاره و نور باشه عزیزم.

مرسی گلم از آرزوی قشنگت :* انشالله. 

برای خودت هم کلی شادی و نور و A باشه عزیزم. 

سلام

ایشالله همیشه کنار هم روزهای خوبی داشته باشید

پاسخ:
سلام.

خیلی متشکرم از آرزوی خوبتون. 

برای شما هم شادی و سلامتی باشه تا همیشه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی