غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

اهلی کردن یعنی چه؟

چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۲۱ ب.ظ

روباه گفت : سلام


شازده کوچولو برگشت ، امّا کسی رو ندید . با وجود این با ادب تمام گفت : سلام


- من اینجام ، زیر درخت سیب


شازده کوچولو : کی هستی تو ؟ عجب خوشگلی !


ـ یک روباهم من


شازده کوچولو : بیا با من بازی کن . نمی دونی چقدر دلم گرفته ...


ـ نمی تونم باهات بازی کنم . هنوز اهلیم نکردن آخه ...


ـ اهلی کردن یعنی چه ؟


ـ چیزی ست که پاک فراموش شده . معنیش ایجاد علاقه کردنه


ـ ایجاد علاقه کردن ؟


ـ آره ... تو الان واسه من یک پسر بچه ای مثل صد هزار پسر بچه ی دیگه ... نه من هیچ احتیاجی به تو دارم ، نه تو هیچ احتیاجی به من ... من هم برای تو یک روباهم مثل صد هزار روباه دیگه ... امّا ، اگه منو اهلی کردی ، هر دو تامون به هم احتیاج پیدا می کنیم . تو برای من میون همه ی عالم موجود یگانه ای می شی ، منم برای تو ... اگه تو منو اهلی کنی ، انگار که زندگیم رو چراغون کرده باشی . اون وقت صدای پایی رو می شناسم که با هر صدای پای دیگه ای فرق می کنه . صدای پای دیگرون منو وادار می کنه تو هفت تا سوراخ قایم بشم . امّا صدای پای تو مثل نغمه ای منو از لونه ام می کشه بیرون ... تازه تو موهات رنگ طلاست . پس وقتی اهلیم کردی محشر می شه ! گندم که طلایی رنگه منو یاد تو میندازه ... و صدای باد رو که توی گندمزار می پیچه ، دوست خواهم داشت ...


ساکت شد ، و مدت درازی شازده کوچولو رو نگاه کرد . بعد گفت : اگه دلت می خواد منو اهلی کن !


شازده گفت : دلم که خیلی می خواد ... امّا وقت چندانی ندارم . باید برم دوستانی پیدا کنم ...


روباه گفت : آدما همه چیز رو همین جور حاضر آماده از دکان می خرند . امّا ، چون دکانی نیست که دوست معامله کنه ، آدم ها موندند بی دوست ... تو اگه دوست می خوای ، خب منو اهلی کن !


ـ راهش چیه ؟


ـ باید خیلی خیلی صبور باشی . اولش یک خرده دورتر از من همینجوری می گیری روی علف ها می شینی ... من زیر چشمی نگاهت می کنم ، و تو لام تا کام هیچی نمی گی ... چون سرچشمه ی همه ی سوء تفاهم ها ، زیر سر زبونه . عوضش می تونی هر روز یک خرده نزدیک تر بشینی ...


فردای اون روز دوباره شازده کوچولو اومد پیش روباه ... روباه گفت :


کاش سر همون ساعت دیروز اومده بودی . اگه مثلاً سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی ، من از ساعت سه تو دلم قند آب می شه ...  و هر چه ساعت جلوتر بره ، بیشتر احساس شادی و خوشبختی می کنم . ساعت چهار که شد ، دلم بنا می کنه شور زدن و نگران شدن . اون وقته که قدر خوشبختی رو می فهمم ...


و به این ترتیب، شازده کوچولو روباه رو اهلی کرد ...لحظه ی جدایی که شد ... روباه رازی رو به شازده کوچولو هدیه کرد:


* جز با چشم دل هیچی رو چنان که باید ، نمی شه دید . نهاد و گوهر رو چشم سر نمی بینه .


شازده کوچولو برای این که یادش بمونه ، تکرار کرد : « نهاد و گوهر رو چشم سر نمی بینه »


* ارزش گل تو به قدر عمریست که به پاش صرف کردی .


شازده کوچولو برای این که یادش بمونه ، تکرار کرد : « به قدر عمریست که به پاش صرف کردم »


* آدم ها این حقیقت رو فراموش کردند، امّا تو نباید فراموشش کنی. تو تا زنده ای، نسبت به اونی که اهلیش کردی، مسئولی ... تو مسئول گلت هستی ...


شازده کوچولو برای این که یادش بمونه ، تکرار کرد : « من مسئول گلم هستم »


------------------------------------------------------------------------------------


پی نوشت: 3 سال صبر کردم که سارا اهلی بشه، روز آخر بهم گفت "حالا که اهلیم کردی می خوای بری؟"  همیشه درست زمانی که فکر میکردم اهلی ترین و دوست داشتنی ترین موجود زمین هست، همه ی رشته ها پنبه می شد(می کرد یا شاید می کردم) و من احساس می کردم این من هستم که قدرت اهلی کردن ندارم.دل شکسته


حالا بعد از یکسال بخاطر مشکلی که پیش آمده برگشته و من فراموش نکردم حرفی که روباه به شازده کوچولو زد:


 آدم ها این حقیقت رو فراموش کردند ، امّا تو نباید فراموشش کنی . تو تا زنده ای ، نسبت به اونی که اهلیش کردی ، مسئولی ... تو مسئول گلت هستی ...


شازده کوچولو برای این که یادش بمونه ، تکرار کرد : « من مسئول گلم هستم »

۹۲/۰۵/۰۹
صبا ..

سارا