غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

جمعه, ۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۰ ب.ظ

3 روزی هست که  تصنیفِ:

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

از جلال الدین منبری را در همه حالت هایی که می شود چیزی شنید در حال نیوشیدنم. حالم را خوب می کند. یکی از فانتزی های ذهنم این است که 6- 7 تایی دختر داشته باشم، بعد اسم یکی از انها را دل آرام بگذارم و از نوزادی اش تا زمانی که دختر جوانی می شود، هر موقع دلم هوای ناز کشیدنش را کرد برایش این شعر جناب سعدی را بخوانم.

--

چهارشنبه رفتم نمایشگاه کتاب، خوب نبود، دلم گرفت از غربت کتابخوانی. تنها غرفه های شلوغ گاج و مدرسان و شریف و امثالهم بود. سطح نمایشگاه به شدت پایین بود و بی کیفیت. یادم است 10 سال پیش نزدیک بود توی همین نمایشگاه استانی از شدت کثرت جمعیت خفه شوم و حالا...  و حالا مردم تمام نقل هایشان از کلیپی است که اخیر دیده اند، از پیامی است که در تلگرام بدستشان رسیده. همیشه وقتی به این شبکه های مجازی فکر میکنم یاد فیلم های علمی - تخیلی مثل مورچه ها و ... می افتم که در یک آزمایشگاه دست به اصلاح ژنتیکی حشره ای یا جانوری می زدند تا برای مبارزه با معضلی از آن استفاده کنند، بعد از مدتی چنان جمعیت آن حشره یا جانور زیاد می شد و چنان بی رویه رشد می کرد و قدرتمند می شد و دست به تخریب و کشتار می زد که در نهایت به سختی فقط یک یا دو نفر از گروه محققین از دست پرورده خود جان سالم به در می بردند. حالا حکایت ما و این شبکه های مجازی هم همین است. حجم تخریب و خسارت حاصل از سیل اطلاعات غلط و درستی که بی آنکه بدان نیاز داشته باشیم روز به روز در حال افزایش است. تازه من فقط به جنبه مثلا مثبت این شبکه ها نگاه میکنم و بماند از سرعتی که در رواج روابط خانمان برانداز دارند.

--

دیشب هم رفتم شب شعر عاشورا، قصد داشتم اول بروم حافظیه و بعد تالار حافظ، اما جناب حافظ انگار نمی طلبد ما را و سعادت زیارت جناب حافظ را هم از دست داده ام. شب شعر اما خوب بود، هر چند که من نتوانستم تا آخرش بمانم، اما محفل خوبی بود و لذت بردم.