غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

کیمیا خاتون!

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۵۸ ب.ظ

این روزها خیلی کم با لب تاپم تنها میشم و واسه همین کمتر اینجا می نویسم. کم کم دارم اوردوز آدم می کنم بس که تعداد ملاقات ها و مهمونی ها زیاد شده! دیروز با دوستای دوره لیسانسم رفته بودیم باغ جهان نما! که یه دفعه استاد1 و خانوادش رو دیدم و از اون موقعیت هایی هم بود که اصلا قابل پیچوندن نبود! استاد1 حال استاد2 رو می پرسه و میگه یه قرار بگذاریم با هم بریم بیرون! تو دلم گفتم حالا که من دارم پرونده های قرارها رو میبندم، شما هم باید از غیب برسی و درخواست قرار بدی. منم مشتــــــــــــاق  دیگه خلاصه یه چشم گفتم و جمعش کردم


--------


کتاب کیمیا خاتون رو تقریبا تموم کردم. کیمیا خاتون دختر خوانده مولانا و همسر شمس بوده. هر چقدر از دردی که این کتاب رو دلم گذاشت بگم کمه! 


کلا هر موقع داستان شمس و مولانا رو به هر شکلی میخونم یاد سارا می افتم! نقش سارا تو زندگی من شبیه نقش شمس تو زندگی مولانا بود (لازمه نیست که بگم قیاس مع الفارقه!! لازمه؟!). تو این کتاب از یه بُعد دیگه شمس رو بررسی کرده بود و بدقلقی هاش رو خیلی خوب به تصویر کشیده بود و بدقلقی های سارا هم دقیقا همینجوری بود! و آخرشم که کیمیا و مرگش یه جورایی باعث هجرت دوم شمس بود که بخشی از قطع ارتباط من و سارا  هم بخاطر پیشنهاد ازدواج سارا برای داداشش و انتظاراتش در این راستا بود. البته همون اولای دوستی مون من داشتم کتاب "پله پله تا ملاقات خدا" رو می خوندم و سارا می گفت این طرز فکرت تحت تاثیر اون کتاب هست ولی خب به نظرم من خیلی هم تحت تاثیر نبودم! در هر صورت حضور سارا تو زندگی من با همه بدقلقی هاش یک نقطه عطف بسیار مهم بود که باعث شد دیدگاهم به خیلی مسائل تغییر کنه و خیلی چیزها رو از زاویه بازتر و زیباتری ببینم و تا همیشه بخاطر چیزهایی که بهم یاد داد ازش ممنونم.


هر موقع یاد سارا می افتم براش آرزوی آرامش میکنم.


-------------


صبح امروز می خواستم گل بچینم ببرم اداره دستم سنگیم بود و گفتم فردا می برم! رسیدم اداره همکار میگه مطمئن بودم که امروز گل میاری! حالا هیچ حرفی هم قبلا در این مورد نزده بودیما! کلا لو رفتم!

۹۶/۰۲/۰۹