غار تنهایی من

اینجا غار تنهایی من است و از افکار و احساساتم می نویسم.

آدرس وبلاگ قبلی ام:

gharetanhaei.persianblog.ir

بایگانی
آخرین مطالب

مهمونی!

دوشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۳۹ ق.ظ

شاید یکی از دلایلی که حس نوشتنم پریده این هست که نمیخوام چیزی حواسم رو پرت کنه. بعد از عوض شدن موضوع کارم دارم سعی میکنم سریعتر پیش برم، چون دلم میخواست واسه عید بیام ایران. ولی خب فقط در حد سعی تا حالا باقی مونده بس که سرعت من لاک پشتی هست. به مامان اینا گفتم عید نمی تونم بیام ولی خودم هنوز نپذیرفتمش :) و خب من این ترم یه درس هم دارم که کلاساش همون روزای عید شروع میشه و همه اینا باعث میشه که احتمال ایران رفتنم کم بشه. در واقع صفره ولی خب من دوست دارم تلاش کنم که یکمی بیشتر باشه :) دوست ندارم اول حسابی دلتنگ بشم بعد برم ایران. دوست داشتم علاج واقعه قبل از وقوع کنم و البته بخاطر مامان دوست داشتم سال تحویل ایران باشم ولی خب زندگی همیشه بر اساس خواسته های ما پیش نمیره.

-------

هفته پیش خونه مهرسا دعوت بودم. 2 تا سگ داشت که صاحب 3 فرزند شده بودن و اوج شجاعت رو به خرج دادم برای ورود به خونه ش. سگها خیلی بامزه بودن. 

همخونه مهرسا چینی هست. اون هم به مناسبت سال نو چینی مهمون دعوت کرده بود و "هات پات" چینی آماده کرده بود. کلا سبک مهمونی استرالیایی بود. تجربه جالبی بود.

-------

این هفته شنبه یکی از دوستان دانشگاه که متاهل هست واسه ناهار دعوتمون کرد. ناهار قرمه سبزی و دلمه درست کرده و سبک خونه ش و نوع پذیرایی ش کاملا ایرانی بود. گذاشته بود یه روز که شوهرش سرکار هست دعوت کرده بود (یعنی کاملا ایرانی). خیلی حس خوبی بهم دست داد و احساس راحتی می کردم تو اون مهمونی. خونه شون حس "خونه" به من می داد.

------

دیروز هم بعد از 3 هفته رفتم میتاپ. خیلی خوب بود و البته واسم یه کم سنگین بود. 8-9 کیلومتر آخر هم باهاشون نرفتم و به 24 کیلومتر رضایت دادم.

اینکه هر از گاهی تفریح یا برنامه ای دارم که بچه های دانشگاه نیستند رو دوست دارم و واسم لازمه. حرف ها و بحث های بچه های دانشگاه دیگه کاملا تکراری شده و کیفیتش رو از دست داده. اکثر بحث ها حول و حوش پارتنر و کمبودش و روش های پیدا کردنش و تجربیات دیت کردن ها می گذره !! نمی دونم چرا من نمی تونم درک کنم که این همه تمرکز و تلاش برای پیدا کردن شریک مناسب ضروری هست!! 

-----

چینی ها یه اخلاق خوبی که دارند این هست که روحیه مشارکتشون خیلی بالاست و توی چیزهایی که واسشون منفعت داره حتما هوای همدیگرو دارند.

مثال میزنم:

گاهی تو آشپزخونه یکی دوتا سبد میوه می گذارن، یا کیک و شیرینی ساندویج هست. بچه های چینی اگر برن تو آشپزخونه میان به هم میگن که مثلا برو تو آشپزخونه میوه هست. چند بار هم شوآن به من گفته.  یا بعضی موقع ها ساندویچ گذاشتن رو میز ورودی سنتر، خود آقای لی اومده گفته بچه ها ساندویچ هست و می تونید برای شامتون بردارید.

چند روز پیش یه آقای چینی تو سنتر کنار من نشسته بود که من بار دومی بود که میدیدمش. رفت و اومد و منم هندزفری تو گوشم بود ولی یه هِلو گفت و گفت برو تو آشپزخونه میوه هست. منم تشکر کردم ولی فکرم مشغول شد به فرهنگشون.  به اینکه من خودم هیچوقت اینکار رو نمیکنم و شاید مثلا یه جورایی عارمون میشه و خیلی چیزای دیگه. همون موقع یکی از دوستام که یه کم از نظر صمیمیت از من دورتره مسیج زد که پایین جشنه و همه بچه ها هستند و فقط تو نیستی ! نمیایی؟ منم گفتم نمی دونستم اصلا! خلاصه پاشدم رفتم (جشن که میگیم که منظور اینکه چند جور خوراکی رو یه میز گذاشته بودن به مناسبت سال نوی چینی :)  ) دیدم همه دوستان نزدیک و دور من هستند و هیچکس به خودش زحمت نداده بود که به من بگه تو چرا نیومدی پایین جز همین دوست محترمم :) خلاصه واسم بیشتر جالب شد که الکی نیست که چین شده چین و ایران شده ایران. یه سری مسائل خیلی ریز فرهنگی وجود داره که تو فرهنگ ایرانی نه تنها هیچ آموزشی در این راستا وجود نداره بلکه آموزش برعکس هم وجود داره.  تو این مدتی که اومدم اینجا بیشترین چیزی که از فرهنگ ایرانی به چشم میخوره نگاه از بالا به پایین ماست به همه چیز و همه کس و در هر شرایطی. خیلی حس خودبرتربینی مون تو ذوق زننده هست. 

نظرات  (۱۰)

۲۷ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۴۹ مامانی و چهارتا نینی

سلام عزیزم 

در درجه أول اومدم ازت عذربخوام به خاطر اینکه تو این چند وقت مدام از ناراحتی ها و استرس ها و مشکلاتم گفتم،منو ببخش که به خودم اجازه دادم ناراحتی و مشکل شخصی خودم رو بگم ،گاهی کسایی ک ندیدی بیشتر برات همدم و مؤنس میشن من به همراهی شما احتیاج داشتم تا بتونم دردی که بهمن ماه تمام خانواده رو اذیت کرد تحمل کنم ببخش که به خاطر خودخواهی خودم شمارو ناراحت کردم

درواقع بهمن ماه رو برا خودم ماه مصیبت إعلام میکنم خیلی برام سخت گذشت 

با اینکه شر لوسمی از سر دخترم کم شد هنوز درمان أنتی بیوتیک داره به خاطر عفونت هاش

خیلی احساس آشفتگی میکنم 

انگار همه چیز بهم ریخته آیشین منو داغون کرد

٢٠روز نه ایمیل چک کردم و نه با سرپرست پروژه ام صحبت کردم(تو دوره من استاد راهنما به اون مفهموم وجود نداره به استاد میگن سرپرست پروژه)

شرایط زندگی ریخته بهم و شرایط جسمی و روحی من بیشتر

باید خودمو اپدیت کنم جمع و جور کنم چون باتوجه ب شرایطم نمیتونم برم تو غارتنهایی خودم و بیخیال خانواده شم الان فرصت تنهایی نیست واسم  ولی خیلی بهش احتیاج دارم 

محبوب عزیزم ممنونم که  روی زخم من مرحم گذاشتی همراهی کردی ممنونم که منو درک کردی این خیلی برام مهم و تا ابد فراموش نمیکنم 

زری جانم عزیز دلم امیدوارم به سلامتی پسرمون متولدشده باشه 

محبوب و زری عزیزم ممنونم که خواهرانه کنارم بودین تا ابد فراموش نمیکنم لطفی ک بهم داشتین و از صمیم قلبم دوستون دارم و سرنمازم قبل از بچه هام شمارو دعا میکنم 

صبای عزیزم یک ماه احتیاج دارم  تا ب خودم بیام حالم خوب شه و دیگه به جای ناله  با انرژی بیام و دیگه انرژی منفی ندم 

از تو و زری جان و محبوب و آوای درون مهربان موقتا تا یک ماه خداحفظی میکنم 

بعد یک ماه برمیگردم و دلم میخواد بازم از نوشته هات لذت ببرم 

خیلی من و آیشین رو دعا کنید 

دوستون دارم 

خدانگهدار تا  یک ماه 

پاسخ:
سلام عزیزم. عذرخواهی چرا گلم؟

خدا رو شکر که آیشین نازنین حالش خوب هست و مشکل جدی نداره. امیدوارم همیشه بلا ازش دور باشه.

در مورد خودت هم درک میکنم. قطعا به تجدید روحیه و قوا نیاز داری. 

پسر زری جان هم به سلامتی دنیا اومد.

امیدوارم همیشه شاد و سلامت و پرانرژی در کنار عزیزانت باشی.

به خدا می سپارمت عزیزم:*
۲۶ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۳۷ مامانی و چهارتا نینی
سلام عزیزم، قطعا اصل بر اینه که تمرکز رو درست داشته باشی ولی اگه بدونی چقدر نوشته هات حال مارو خوب میکنه مطمینم بازم برامون مینویسی یجورایی من به نوشته هات عادت کردم فکر کنم بقیه هم همینطور باشن،خوب مینویسی از ته دل مینویسی ،به قول خانم جان خدا بیامرزم وجودت زلال،پس همیشه حال مارو با نوشته هات خوب کن❤️
منم مثل تو از اونجور بحث ها خوشم نمی امد  و به نظرم فکر درست رو تو داری و اصول تو توی زندگی صحیح تَر هست❤️ 
عزیزم ما ی درسی تو دوره دکتری داشتیم (توسعه ١و ٢). اصل این درس این بود که چطور جوامعی مثل ایران هنوز اسمشون در حال تو سعه هست و چرا علی رغم منابع کافی و داشتن اطلاعات کامل از تحربیات سایر کشورها،کشورهایی مثل ایران نتونستن ب سطح قابل توجهی از توسعه هم اقتصادی هم اجتماعی برسن!یادم دقیقا ضعف سازه های ذهنی و باورها و فرهنگ حاکم بر جامعه  درواقع حلقه گمشده جواب این سوْال بودو مدام تحلیل های کلاس رو دور اون میچرخید .عزیزم مباحثی ک تو میگی شاید ریز باشه ولی دقیقا زدی به هدف ،علت اصلی عدم توسعه یافتگی ماها دقیقا همین مساله هست !
مثلا چون دخترم شفا گرفته و خواهرزاده ام چند روز متولد شده مامانم سفره حضرت ابوالفضل انداخت ،عمه ام تا تونست پذیرایی مامانم رو نقد کرد و یجورایی باعث شد خستگی به تن مامانم بمونه این نگاه از بالا به پایین و خودبرتر بینی انگار بین ماها هست تربیت نمیره و چقدر تاسف!
ولی به نظرم باید راه حلی باشه تا کی این راه غلط بخواد ادامه پیدا کنه!
واقعا صبا با امثال عمه من با طرز این دیدگاه باید چه کرد ؟واقعا اینجور ادم ها چه کمبودی دارند ؟این همه حسادت ،این همه خود برتر بینی !این فرهنگ و طرز فکر غلط تا کی 
گاهی واقعا طاقتم رو از دست میدم از دست رفتارهای نادرست عمه ام واقعا باید چه برخوردی با آین ادم ها کرد ک به خودشون بیان !عمه من هیچ کمبودی نداره ولی مدام حسادت ب مامانم به من !حرفای تلخش ! واقعا برأی إصلاح این فرهنگ و رفتار غلط باید چه کرد 
تاکی قرار ما راه غلط رو بریم چرا نمیتونیم با اینجور افراد و رفتار غلطشون برخورد کنیم 
این روزها هم مریضی ایشین منو خسته کرد و رنجور هم رفتارهای عمه ام...خسته ام هم ذهنی هم جسمی،زندگی خیلی کوتاه کاش ما یاد بگیریم باید قدر همو بدونیم ب جای نقد کردن نا به جا 
کاش واقعا عمه ام بفهمه قبل اینکه تمام ادامای دور و برش از دست رفتارهاش ازش دور شده باشن  
ببخشید دلم پر شده بود از دست این رفتارها 
پاسخ:
سلام سعیده جان.

ببخشید دیر پیامت رو جواب میدم. 


در مورد عمه خانم فقط میتونم بگم به نکات مثبتش فکر کن. چون ایشون به هر حال یه خانم جا افتاده هست و نمیشه انتظار تغییرشون رو داشت.

همه ماها یه جورایی خاکستری هستیم و همه مون پر از نکات مثبت و منفی هستیم. ما فقط میتونیم خودمون رو تغییر بدیم. بخاطر همین بهتره در مورد کسانی همچون عمه خانم که مادرشوهر هستند و باید رابطه رو باهاشون حفظ کرد تمرکز رو بگذاریم روی نقاط مثبت که تحمل تلخی ها آسونتر بشه.
نمیدونم قصه شو نشنیدین که یه ارایشگر اروپایی به مناسبت بچه دار شدنش یک ماه رایگان کار میکرده فرداش که میومده سبد گل یا شیرینی از مشتریای اروپاییش برای تشکر دریافت میکرده فردای روزی که یه ایرانیو اصلاح میکنه پشت در مغازه ش انبوه ایرانیان منتظر اصلاح رایگان منتظرش بودن !!!!!!اینو بزارین تو گروه  ایرانیا  شاید موًر واقع بشه
پاسخ:
اونو بله شنیده بودم ولی مهتاب خانم همون جور که تو پستم نوشتم یه سری مسائل ریز فرهنگی وجود داره که مانع میشه ما بهم نزدیک بشیم. نمی دونم چرا واقعا.

ما با بچه ها در مورد تخفیف ها و ... صحبت میکنیم ولی خب خیلی کم پیش میاد کسی تو گروه بگه من رفتم فلان جا و خیلی ارزون بوده. نه که بگم بقیه اینجورین من نیستم. خود منم نمیگم. به 2-3 تا از دوستای دور و برم فقط میگم. شاید به قول شما همون رودروایسی هست ولی به نظر من فرهنگ تجمل گرایانه که همیشه سعی میکنه ظاهر بهتری از خودش نشون بده مانع مون میشه. 
 به هرحال خیلی خوبه که از نکات مثبت فرهنگا می نویسی . به نظر من خیلی تاثیر گذار . حداقل یک تلنگری هست در اینکه غرق فرهنگ منفی و خودخواهانه ایرانی نشویم. و اینکه آرزو می کنم هرچه زودتر تشکیل خانواده بدین و صاحب فرزند بشید . حس زیبای مادری و عشقی که زندگی رو هدف دار میکنه می تونی زندگی رو بسیار پرانگیزه کنه حتی تو ایران خودمون باهمین شرایط بد اقتصادی و غیره . آرزو میکنم سال دیگه از خاطرات ازدواج و بچه دار شدنت بگی صبا جان
پاسخ:
دوست دارم بیشتر از چیزهای مثبت بنویسم. امیدوارم بتونم زمانم رو بهتر مدیریت کنم و درس های اینجوری رو با شماها به اشتراک بگذارم.

ممنونم دوست عزیز. آمین به آرزوی خوبت :) و ممنونم که اینقدر خوش قلب هستین که دوست دارین من هم زیبایی ها رو تجربه کنم. 

امیدوارم شما هم در کنار خانواده و عزیزانتون شاد باشید.


سلام صبا جون
خوبی؟ بالاخره بعد مدتهای طولانی اومدم اینجا. خیلی خوشحالم داری یکی یکی به آرزوهات میرسی. من دلم برای وبلاگ نویسی تنگ شده ولی واقعا تصمیم گرفتم از دنیای مجازی دور باشم تا بتونم دنیای واقعی راحت تر و شادتر زندگی کنم. بارها میخوام ایسنتاگرامم چیزی بذارم ولی تا میام چیزی بنویسم یا عکس یا استوری، به خودم میگم مگه لزومی داره بقیه بدونن! اصلا یه وضی!!! ولی به شدت اعصابم راحت تره. از هفت صبح تا سه بعد از ظهر سر کارم. بعدش میام خونه. ورزش و شام و دوش و فیلم و ساعت نه، نه و نیم شب میخابم. یعنی خابم میبره.
خوش به حالت میتونی بری ایران. حتما عید برو. اگه به خاطر کلاست نشد، تابستون برو. من هر دوسال گذشته دو ماه تابستون ایران بودم. امسال اگه گیرین کاردم برسه میرم! که همه میگن بعیده!!!
خلاصه میتونم فقط بگم خدارو شکر.
مراقب خودت باش 

پاسخ:
سلااااااااااام مینا گلی

چقدر خوشحال شدم پیامت رو دیدم عزیزم. خوبی گلم؟

بسیار کار خوبی میکنی که از فضای مجازی دوری میکنی. احسنت بهت. البته وبلاگ برای من مثل اینستا و ... نیست. اونجا اصلا راحت نیستم وقتی هم عکسی می گذارم انگار از سر وظیفه هست !!! 

خیلی خوشحالم که روتین خوبی داری. چه زود قراره گرین کارتت درست بشه، آفرین بهت :) راستی مگه وسط دانشجویی هم میشه رفت روی گرین کارت؟

هنوز که معلوم نیست که بتونم برم ایران که خوش به حالم باشه یا نه :) ولی خدا رو شکر. در همه حال.

تو هم مراقب خودت باش عزیزم. خیلی خوشحالم کردی. کاش بازم این طرفا بیایی.

فکر کنم باشما راحت نیستن که نمیگن فلان خوراکیو بردارین دیدین ادم با کسی که رودرواسی داره روش نمیسه بگه فلان جا حراجه وگرنه ایرانیا همیشه خبرای حراجو به هم میدن دیگه مفت که تکلیفش مشخصه 
پاسخ:
نمیدونم والا. اگر اینجور باشه پس اینجا همه ایرانی هایی که من دیدم با هم رودروایسی دارن!
منکه دنبال یه جایی میگردم عید از خونه در برم. اصلا دلم نمیخواد هیچکسی رو ببینم. امیدوارم ولی کاراتون جور بشه و بتونید سال تحویل ایران باشید. :)
--
بعدش از بچه‌هاشم نگهداری میکنه؟ :) 
البته فک کنم سگا از گربه‌ها آرومترن. منکه از گربه بیشتر میترسم :D 
--
دلمه دیگه اوجشه :D تو ایران هم آدم دلمه درست کنه به نظر من خیلی خیلی کدبانوئه، چه برسه استرالیا 
--
دانشگاه همینه کلا. من خودم دوست دارم یه نفر باشه باهاش حرفای واقعی بزنم، بحث علمی یا فکری، ولی خب کسی نیست متاسفانه. البته اوائل خیلی بیشتر این بحثا بود الان همه رل زدن یا کات کردن دیگه کسی نمونده روش بحث کنیم :))))))) 
--
فک میکنم اگه من رو میز میوه بذارم یه روز، بعدش همش منتظرم بقیه هم بذارن :D احساس میکنم سواستفاده میشه ازم. شایدم واقعا میشه

پاسخ:
ممنون عزیزم.

زودتر از ۸ هفته گویا قانونی نیست که سگ رو واگذار کنی و از مادرش جدا کنی و واسه همین پاپی ها هم بودند دیگه.  مثل عروسک بودند. اما دوستم آگهی زده بود برای فروششون با نصف قیمت ولی تا اون روز که کسی پیدا نشده بود.
سگها خیلی شلوغ و شیطونند. باید میدیدی موقع ورود من چه کولی بازی درآوردند🙄  چون بار اولشون بود که منو میدیدن!! 
البته من فقط جفری رو بعنوان گربه خونگی دیدم و اونم که پیر هست و شاید مقایسه درستی نباشه که با سگ های جووون :) مقایسه بشه!!


دلمه اونقدرا هم سخت نیستا! یه بار خودت رو به چالش دلمه درست کنی دعوت کن😉 

میوه رو شخص خاصی نمیگذاره.  میوه ها که همه مال خود گروه مون هست. ساندویچ و ... از جلسات و کارگاهها و ... زیاد میاد معمولا.
۲۳ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۴۷ محبوب حبیب
سلام صبا جون
پس ننوشتن به خاطر تمرکز بوده. امیدوارم زودتر بتونی موضوعت رو تا جایی که مدنظرت هست جمع کنی و بتونی بیایی پیش مامان اینها.

پس بچه های دانشگاه همه دنبال دیت میت ان ها! :دی مگه تو چه رده سنی هستن که این جو حاکمه؟ شایدم شیرین ترین بحث ممکنه :دی فکر کنم خیلی شیطونن ها :دی
---
کامنت دختر معمولی خیلی بامزه بود، اینکه تو  گروه دانشکده میزنن :دی
پاسخ:
سلام عزیزم.

ممنونم.امیدوارم بتونم.

دهه ۶۰ ای هستند. وقتی بشه بحث حاکم شیرین نیست حداقل برای من!! من خیلی حریم شخصیم بسته  و تنگ هست. به نظرم یه مسائلی باید فقط واسه خود شخص باشه و آدم نباید در مورد تمام تصمیمات و برنامه هاش و تجربیاتش تو جمع حرف بزنه!

نه شیطون نیستند. اتفاقا اون سرزندگی که من انتظار دارم رو ندارن !!


شاید هم کارهایت تو این 5-6 هفته آینده خوب پیش رفت و یکدفعه جور شد که بری ایران. ایشالا که بشه..
چه فرهنگ خوبی دارند در اطلاع رسانی. امیدوارم ما ایرانیها هم یاد بگیریم.
پاسخ:
یه دفعه که نمیشه تو همین یکی دو هفته آینده باید معلوم بشه. البته شایدم یه دفعه شد:)

من فرهنگشون رو تو خیلی زمینه ها دوست دارم.
۲۲ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۲۲ دخترمعمولی
تو اینجا اگه دو تیکه نون یا دو تا قطعه پیتزا هم باشه تو آشپزخونه، تو گروه دانشکده می زنن تو آشپزخونه ی طبقه ی فلان یه کمی پیتزا و کیک اضافه اومده، هر کی می خواد بره ورداره :D.

پاسخ:
درستش هم این هست که یه ایمیل برای همه بره ولی خب اینجا ایمیل نمی زنند دیگه :)